سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 30 فروردين 1404
    21 شوال 1446
    • فتح اندلس به دست مسلمانان، 92 هـ ق
    Saturday 19 Apr 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      ساده ترین درس زندگی این است ،هرگز کسی را آزار نده.ژان ژاک روسو

      شنبه ۳۰ فروردين

      حـــــــــــــــواتـــريــن آدم

      شعری از

      بهناز رستمي ( شهپر )

      از دفتر شهپر نوع شعر سپید

      ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۲۱:۱۷ شماره ثبت ۳۶۷۰۴
        بازدید : ۶۲۲   |    نظرات : ۶۰

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر بهناز رستمي ( شهپر )

      صدای ارسالی شاعر:
      (1)
      مدت هاست
      مادرِ اشعارم
      کودکي مي پروراند در شعر
      از نطفه يِ حوا ترين آدم
      سيبي کجاست ؟
      به طعمِ
      بهشتي ترين گندم
      تا بهانه اي کنم
      براي راندنش
      به سرزمينِ آدميان
      " زمــــــــــــــــــــــين "
      *****************************************
      (2)
      بوي رود مي آيد " حوا "
      از سرزمينِ " يکي بود , يکي نبود "
      و رقصِ ماهيانِ دمِ بخت
      زيرِ ستوني از
      کلاف هاي پيچ در پيچِ صيادان
      و تو, همچنان
      لباسِ روزگار
      در جويِ رفته مي شــويي ...
      ****************************************
      (3)
      مرزِ تشنگيِ اَت را
      تا لبِ سراب کشانده اي  " آدم "
      در هياهوي رقصِ باران
      تصويرت را
      به رويا نشسته است
      لب بجنبان تا
      تمام بودنش را ببارد
      " حوا "
      ****************************************
      (4)
      زندگي
      اين کهنه بارِ حقيقت
      درد را
      در بند بند وجودِ عشق
      معنا مي کرد
      و تو چه پر مهارت
      اين درس را
      با بند بندِ انگشتانِ " حوا " هجا کردي
      " آدم "
      **********************************************
      (5)
      ... و خدا را
      بي جرعه اي آب
      سر بريدند
      در لرزشِ قلبِ يک گنجشک
      در نگاهِ منتظرِ يک مادر
      در حسرتِ ديدارِ يک زن
      در شريانِ مرده ي زندگيِ " آدم "
      در مرگ  " حـــوا "
      در سکوت مرده ي فرياد
      و خدا را
      بي  جرعه اي آب  سر بريدند
      در مرگِ يک  " بـــودن "
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1