سلام بر اساتبد بزرگوار
از اینکه در چند روز اخیر نتوانستم از سروده های شما فیض ببرم پوزش می طلبم و دلتنگ همگی بودم از امروز دوباره فیض خواهم برد
این شعر در سه قسمت منتشر خواهد شد
نوح نبي ( اول)
اين چنين گويند در دوران دور
مردمي بودند در ظلمت چو كور
كور نابيند ز جسم اين جهان
جاهلان ناديده روح و جسم آن
كور در دستي عصا پيموده راه
با عصاي ظلم، جاهل شد به چاه
هيچ راه پاك در ايشان مجو
هيچ رحمت در ميان ايشان مجو
كفر ايشان شد سرآمد در جهان
كفر، يعني پوشش حق در نهان
آنچه را حق است پنهان مي كند
تا ندانند ديگران آن مي كند
گاه باشد مومني كافر شود
گاه باشد كافري مومن شود
هركه حق پوشد بود كافر عزيز
گرچه در ظاهر ز كافر شد تميز
كوس حق بر طبل ناحق مي زني
اين چنين طبلي به جاي حق زني
زين سبب ايشان چو حق نشناختند
زور و ظلم و دشمني پرداختند
نزد ايشان شد پيمبر نوح نام
تا برآرد جمع ايشان در سلام
گفت راه حق نه راه دشمني است
اين چنين راهي فقط اهريمني است
تا پيام او رسيد بر گوششان
نيش و تسخر شد نصيب آن بيان
اين چنين است حال كفار زمان
حق به تسخر ميكشند اندر ميان
باز سوي مردمان شد نوح باز
از حقيقت گفت و ره بنمود باز
چون كه كافر ديد، حق آمد ميان
مُهر زد او را چنان ديوانگان
گفت كافر، حال او باشد خراب
روي خشكي مي زند پارو برآب
اين چنين ديوانه بايد شد برون
تا نگيرد شهر را اين سان جنون
كافران اول به تسخر حق زدند
بعد از آن انگ جنون برحق زدند
اين چنين است رسم كافر اي پسر
با چنين ره، حق كند از ره به در