سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 27 آبان 1403
    16 جمادى الأولى 1446
      Sunday 17 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲۷ آبان

        چکمه ها ی پوسیده

        شعری از

        ندا حبیبی(دختر پاییز)

        از دفتر شعرناب نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۳ ۱۴:۵۸ شماره ثبت ۳۵۴۸۸
          بازدید : ۳۲۶   |    نظرات : ۱۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر ندا حبیبی(دختر پاییز)

        هنوز از میان گلبرگهای لاله خشکیده ی روی قرآن پدرم
         صدای اذان مسجد کودکیم شنیده می شود
        هنوز شمعدانی حیاط خانیمان بوی عطر یاس خانه مادر بزرگ را می دهد.
        مثل کودکیم جیغ می زنم
         اگر اندکی از شقایقهای حیاط خانیمان را کودک قلدر محله بچیند
        یادش بخیر
        نفس تسبیح خداوند
        آن زمان که غیرت اقاقی های این سرزمین
        یاری می کرد پرستو های بال شکسته را شنیدنی بود.
        آن زمان را یادم نمی آید
         که مادرم سوره ی  عشق رابا صدای بلند برای برادرم می خواند
        ولی هنوز صدای برادرم می آید
        آن زمان که  نفس های آخرش را می کشید.
        من هنوز در حیرت نور ستاره هستم
        آن زمان که چشمانش کور بود ولی می درخشید.
        بی تعارف بگویم چشمان نسیم دیدنی بود
        وقتی رسید به آسمان هفتم
        آنجا که پرنده ها
        برای نوزادهای هفت ماهه لالایی مهتاب را می خواندند
         من نمی دانم
        آیا هنوز هم چکمه های پوسیده ی پسرک همسایه پوشیدنی است!
        آن زمان که چکمه هایش نو بود
         تازه دستان گرم کبوتر را لمس کرده بود.
        آخ قفس تنهایی خسته نباشی!
        از بس گوشهایت را گرفتی
        نشنیدی صدای له شدن استخوانهای گل سرخ خانه ی مادر همسایه را
        من نمی دانم
        آیا هنوز آسمان برای زمین غیرتی می شود
         مثل آن زمان که ابرهابرای زمین دست تکان می دادند
        و اسمان لج می کرد
        می بارید و می بارید
         تا نفس زمین به بودن ابرها سرد شود
        و دوباره چشمانش را به آسمان بدوزد.
        آخ کاش می توانسم بدانم که پسر مستجرمان
        هنوز برای لطافت لگد شده اقا قی صاحبخانه دلش می سوزد یا نه!
        دروغ می گویند !
        قفس تنهای من تنها نیست.
        من می دانم
        هنوز نگاه سبز پرستو نگه دار دل تنهای خانه ی کا هگلی ماست.
        پیراهن سفیدش را تازه به تن کرده
        ولی
        از  فوت ابرهای سیاه بالا پشت بام  آبی رنگ شده
        درست است نفس های آخرش را می کشد
        ولی
        مثل کودکیم قران خواندنش شنیدنی است.
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5