مرا روی خوش است، خوش شامل است امشب
مقیم کوی یار بودن امیدی بر دل است امشب
چرا ای دیده یک دم بر رخم اشکی نمیریزی
که زهرایم (س) غمی خود بر دل است امشب
زفقدان پیمبر با دو فرزندش چه غمگین است
خراسان غرق اندوه و فغان از بلبل است امشب
ندارد قاتلش راه فراری در دو عالم را و لیکن
چنان گستاخ از قهر خدا هم غافل است امشب
پذیرائی زمحبوبم نمیدانم رطب بوده ویا انگور؟
فقط دانم که مقصود پلیدی حاصل است امشب
اباصلت ازخودش پرسد که علت را نمیدانم
محیطی بی بساط فرش اندر منزل است امشب
غریبی جان سپارد در ره معشوق و، واویلا
ملایک زین مصیبت خون دلها حاصل است امشب
به چشم دل قدم بر آستان خواهرش بگذار
وسیله میشود آری ، خدارا واصل است امشب
غم دردش فزون گردیده و، دانم که حال او
به مثل عمه اش زینب دوان سوی تل است امشب
کبود است وجه حورالعین سیلی ها بصورت زد
یقین دانم که بادخت پیمبر هم دل است امشب
خبر کن گوهر یک دانه اورا صبا اکنون به آرامی
که میدانم به مشهد او چگونه مایل است امشب
دل گمنام پریشان است و زیر بار غم باشد
بسر اندر هوای پیروی از دعبل است امشب .
باسپاس فراوان از استاد عزیزم جناب آقای طارق خراسانی که در ویرایش این غزل عنایت فرمودند، امیداست خداونند به احترام ثامن الائمه نعمت سلامتی توام با موفقیت به ایشان عطا فر ماید آمین یارب العا لمین