تو بهاره زندگیم هیچ چیزی کم نداشتم
فقط شادو خوش بودم، به دل کینه نداشتم
آسمونم آبی بود، شبام ستاره بارون
روزا بوی گل میداد، میخوند پرنده آروم
بهار گذشتو رفتش، اومد فصل تابستون
شدم عاشق چشمات، دنیام شد یه گلستون
گلستونم که زرد شد با سردیه نگاهت
پاییز اومد به دلم با هوای خیالت
همه برگامو ریختی، شدم یه چوب کبود
تازه دارم میفهمم که اون درخت زشت نبود...
رسید به فصل سرما، سوختم من از سوز سرد
از عاشقی بریدم، شکستم از زور درد
پرنده ها پریدن، یجا دیگه نشستن
بقیه واسه گرم شدن شاخ منو شکستن
گذشت فصل زمستون اگرچه خیلی سرد بود
فکر نکنم نهالم... اون کوچیکو قشنگ بود...
اون شاخه های ظریف دیگه شدن یه تنه
حتی واسه شکوندن چندتا تبر هم کمه
پرنده های خسته رو شاخ من میشینن
برای لونه عشق برگ منو میچینن
شدم بلندتر از قبل سرم نزدیکه خورشید
زیر سایم نشستن، هرکی از دور منو دید...
دوباره باز اومدی با بلبلای عاشق
چه چشمای قشنگی، چه مهربون و صادق
بیا کنارم بشین تا خستگیت دربیاد
آخه باید باز بری، چون سرما از سر میاد