سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        دین حق

        شعری از

        اسماعیل علیخانی

        از دفتر نکته ها نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۳ ۲۱:۳۲ شماره ثبت ۲۹۷۴۷
          بازدید : ۵۵۹   |    نظرات : ۳۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر اسماعیل علیخانی

        یک نفر مرتاض هندی هم زمــــــان
        با بهـــــایی شیخ ما در اصفهـــــــان
        بر در سلطــــان آنجا یافت جـــــــــا
        مدعی شد از خودش اعجـــــــــازها
        بر مثل می گفت هرکس پیش خـــود
        کرده پنهان از عدس یا از نخــــــود
        یا که چیز دیگـــر از ریز و درشت
        کرده پنهان در مـیــــان هردو مشت
        یا میـــــــان خانه اش یا در دکـــــان
        گنـــج مخفی دارد و مـــال نهــــــان
        من خبـــــر دارم ار آن پنهـــان شده
        چـــــــــون برایم دیدنش آســـان شده
        علتش را هم به دینــــــش زد گـــره
        گفت این بینــــــم من از این پنجــره
        چون که من اینها بیـــاوردم به دست
        پس مـرام و مذهب و دینم حق است
        دینتــــــان امـــاّ به راه باطـــل است
        چون خـبرازغیب درآن مشکل است
        ادعـــــــــــایش کرد دربارامتحــــان
        دید می داند همه ســـــــــــرّ جهـــان
        درتحیّــــــــــرشـــــــاه وهـم درباراو
        از تمـــــــــام ادعـــــــــا و کــــار او
        پس بهـــــــایی شیخ حـق احضار شد
        رهسپــــــــارکــاخ وآن دربار شـــــد
        گفت سلطــان باید اینجـــا با دلـــیـــل
        دینتــــــان ثابت شـود او هم ذلـــیـــل
        تابدانــــــــم دینتـــــــان دین خـداست
        راه حق و راست دردســـت شماست
        حرفتــــان اینجـــــــا اگـــرثابت شود
        خـوش به حـالتان که شکّــم می رود
        حــــــــرفــــتان اما اگـر باشد خلاف
        دینتــان راه کـج  است و حرف لاف
        من هم آن وقت این ســــرای دینتـان
        یاچنـینـش می کنـــــــم یـا کـه چنـان
        شیـــخ حق وقتی که این مطلب شنید
        دست را از جیب خود بیـرون کشیـد
        روبه آن مرتاض هنـــدی کرد وزود
        این چنیــن بر او دهانش را گشــــود
        چیـــــز پنهـــــانیست بیــن مشت من
        می توانـی نــــام آن را حــــدس زن
        ناگهــــان آن مـــــرد هندی ازشگفت
        لــــرزه بر اندام وبرجــــانش گرفت
        گفت می دانم که در دست تو چیست
        ازبهشت حق درونش قطعه ای است
        مــــانده ام یک قطعه ازخاک بهشت
        از کجـا آورده ای ای خوش سرشت
        گفت آری حـــــرف تو باشد درست
        دین من محکــم شد و دین تو سست
        بعد ازآن دست خــودش را باز کرد
        آنچــــه مخـفـــــی بود را ابراز کرد
        دیـــده شد در دست آن مرد خــــــدا
        مهــــــــر تربت از دیار کــــــــربلا
        ........................
        ضمن عرض تبریک خدمت دوستان به مناسبت میلاد
        آقا علی ابن موسی الرضا علیه السلام
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5