سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 4 ارديبهشت 1403
    15 شوال 1445
      Tuesday 23 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۴ ارديبهشت

        مرگ طبیعت

        شعری از

        منصور دادمند

        از دفتر دیوان مسعود نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳ ۱۰:۱۹ شماره ثبت ۲۸۷۷۹
          بازدید : ۳۴۶   |    نظرات : ۳۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر منصور دادمند

        بر آسمان بازی گرد طعمه اش پرواز می زند
        کبوتری بال شکسته زخم خورده از باز
        بر زمین فریاد می زند
        رهگذران چون ناله کبوتر می شنوند
        گوششان را میگیرند به سرعت دور می شوند
        هر چه فریاد کبوتر دردناکتر می شود
        سرعت رهگذران شتاب بیشتری می گیرد
        صدای فریاد کبوتر
        در میان صدای بوق بوق ماشینها محو می شود
        گربه ای با پنجه کبوتر را بر زمین میخکوب میکند
        نگاهی بر آسمان به باز می زند
        و خنده ای از غرور و قدرت بر باز می زند
        گربه نگاهی به صورت معصوم کبوتر در مانده می زند
        اشکی از رضایت دریده شدن کبوتر می بیند
        اشکی به مهر وخنده گربه بر خود می بیند
        گربه می لرزد
        کبوتر را رها میکند و می رود
        باز مات و مبهوت گربه را می نگرد
        که چکونه از کبو تر دور می شود
        باز بر زمین کنار کبوتر می نشیند
        اما نه برای دریدن
        برای کنجکاوی و فهمیدن
        کبوتر دنبال آغوش مهر می گردد
        دیگر جانی برایش نمانده
        با چشمهای بسته و غمگین
        در آغوش باز می افتد
        چه تمنای وحشتناکی
        باز مات و بی اختیار گریان
        به مهر کبوتر را به آغوش می گیرد
        سر بی جان کبوتر را به نرمی و عاشقانه
        بر زمین می گذارد
        با اشکی به آسمان پر واز می زند
        به شکاری خارج از شهر پر واز می زند
        صدای بوق بوق
        صدای شکستن در ختان
        صدای خرد شدن مهر
        پر ندگان را از زمین به آسمان پر واز می زند
        زمین دیگر جای سکونت مر غان عشق نیست
        کاش قیامت به حالا می شد
        اشک طبیعت به پایان می شد
        ۱۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0