شنبه ۳ آذر
سليمان ديد يك موري به دندان شعری از رضا محمدی (شب افروز)
از دفتر ناز نگاه نوع شعر
ارسال شده در تاریخ جمعه ۹ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۱۱:۵۵ شماره ثبت ۲۷۹۳
بازدید : ۸۲۶ | نظرات : ۱۳
|
دفاتر شعر رضا محمدی (شب افروز)
آخرین اشعار ناب رضا محمدی (شب افروز)
|
سليمان ديد يك موري به دندان گرفته دانه اي و مي كشد آن چو بود آن دانه بس سنگين تر از مور به سختي ميكشيد آن را به صد زور از اين بار گران صد بار افتاد وليكن زحمتش بر غيره ننهاد چو اميدش به خود بود و به بازو نشد دلخسته هرگز از تكا پو سليمان چونكه ديدش اين چنين كار از او پرسيد شرح رنج و آزار بگفت اي مور اين جان كندن از چيست كه مي دانم تو را حاجت چنين نيست تو را خوردن مگر باشد چه مقدار كه بر خود مي دهي رنج چنين كار به گفت مورش كه اي چشم تو روش معما را مپرس هرگز تو از من تو مي داني زبان مور و ماهي دگر زين پرسشت حاجت چه خواهي مرا حاجت ز انبان است دو دانه ولي انبان من پرشد به خانه نه بر خود بلكه بر ديگر كسان است تو مي داني كه سود است يا زيان است سليمان چونكه ديد از او قناعت بر آن شد تا ببيند استطاعت پس او را با دو دانه حبس بنمود كه تا بيند صحيح هست آنچه بشنود چو يك سال گذشت آن گه سليمان برفت تا اينكه بيند حالت آن ولي ديدش كه يك دانه نخورده بپرسيد از چه اين تدبير برده بگفت بر او كه اي سر تا به پا هوش بترسيدم كه من باشم فراموش از اين رو دانه اي بر جا نهادم كه تا فردا نسازد نا مرادم ####################### شب افروز1380
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.