تو رفتی تازه فهمیدم که دردت
میان سینه گنجایش ندارد
دلم در یادبود خاطراتت
به یک ان روی ارامش ندارد
عجب دنیای پراشوب وسختی
نصیبم کردی وچرخش ندارد
همه شب گریه با صد دردوحسرت
به جان خسته ام سازش ندارد
به دشت سرخ قلبم تا قیامت
خدا داند گلی رویش ندارد........
..............................................
ویرایش غزل قبلی..
بی تو هر روز وشبی در کنج زندانم نرو
مثل مرغی بی پناه خانه ویرانم نرو
یا بمان با بودنت ارام ارامم نما
یا به رسم عاشقی درحال سوزانم نرو
می بری با خود تمام ارزو هایم ببر!
خسته ودرمانده با حال پریشانم ،نرو
مثل برجا مانده ای در بحر پر بیم وخطر
همچو موجی گرد تو سر در گریبانم !نرو
با تو من سرزنده از هر درد ورنجی بوده ام
بی تو اما مرده ای بی روح وبی جانم ،نرو
باز تقدیرم به جز زخم دل از دنیا نبود
صبر کن! یک امشبی تا به سامانم،نرو...
دوبیتی
مرا با عشق خود تنها رها کرد
به سوز عاشقییم مبتلا کرد
به یک ان خنجری از ابروانش
درون قلب من تا انتها کرد...
و
نشستم روبروی قرص ماهت
وبستم دل به چشمان سیاهت
زدی اهنگ رفتن وای بر من
"شبی رفتی خداپشت وپناهت"
مصرع اخر از بانو مژگان میرافضل
سپاس از نگاه لطیفتان