سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        صلح کن کشورم از جنگ تو بی مردم شد

        شعری از

        حبیب حاجی پور (پاییز)

        از دفتر پاییز نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۲ ۱۳:۴۹ شماره ثبت ۲۴۸۳۱
          بازدید : ۴۵۲   |    نظرات : ۵۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حبیب حاجی پور (پاییز)

        راه باز است و این جاده درازا دارد

        بعد تو نقل محافل شدنم جا  دارد

        آنقدر کفر به زلف خودت آویخته ای

        که ابن یامین دلم قصد یهودا دارد

        بین ما پنجره سوء تفاهم مانده

        پشت این پنجره دیدار تماشا دارد

        بر دل مرده ی من شربتی از بوسه بریز

        بوسه های لب تو حکم مسیحا دارد

        شهر دیوانه شد از بس که جنون ریخته ای

        پس از این شهر تب هجرت لیلا دارد

        هر کجا نام تو بردم به گسل منجر شد

        و"اذا زلزلت الارض" بلایا دارد

        این غزل بر تن طنازی تو کوتاه است

        قالب مثنوی از قصه ی من آگاه است

        شیخ صنعان شدنم اول بدنامی هاست

        سفر بی خبرت آخر گمنامی هاست

        کاش می شد که به چشمان تو برمی گشتم

        سوژه ی اول کانال خبر می گشتم

        باغ آلوچه ی لب های تو می نوشیدم

        کمی از گرمی آغوش تو می پوشیدم

        رفتی اما نفست در تن من جا مانده

        بغض ها خسته شد از بس که دهن وا مانده

        تا زمانی که در اندوه دلم پنهانی

        محتوای همه اشعار دلمئمی مانی

        با قد و قامت خود روز قیامت کردی

        تو به کشتار چرا این همه عادت کردی!؟

        بر دلم وحی شده سر به جنون خواهم زد

        و در این کاسه ی غم لقمهی خون خواهم زد

        پا به پای دل خود اشک شدم باریدم

        آنقدر تکیه بر امید زدم خشکیدم

        من در این بغض ترکورده نخواهم پوسید

        خوار و بیمار بر این گرده نخواهم پوسید

        آنقدر فاصله ها را پر احساس کنم

        مثنوی را به غزل های  تو حساس کنم

        این چه راز ی است که در قلب غزل پنهانی

        مثنوی را به رجز خوانی آن می خوانی

        آبی چشم تو سرچشمه ی هر اقیانوس

        رطب بوسه تو نوبر خوزستانی

        فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

        دفی و تنبک و موسیقی هرمزگانی

        دست وا کن به آغوش تو برگردم عزیز

        جمع کن زلف خود این عامل سرگردانی

        صلح کن کشورم از جنگ تو بی مردم شد

        دهنم لال! مگر دختر آقا خانی

        کوچ کن دختر حوا به حوالی دلم

        معصیت کن بخور از گندم عشقم نانی

         

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4