درود خداوند جان آفرین
بر آن مرد دانای ایران زمین
همانی که بعد از سی و اندِ سال
فراهم نمود نامه ایی، شاهبال
ز شاهان ایران سخن رانده است
که نامش چُنین جاودان مانده است
گزینش به میهن نمودش چنان
کز آن زنده شد گویش مردمان
زبانی که پُر شد هم از تازیان
که خاموش نمودی؛زبان آنچنان
فراخوان نمود شاهْ محمودِ ما
که سازید ز نو این زبان را شما
همه در تکاپو و ترس و گریز
که ناگه برآمد حکیم عزیز
به باغی فرود آمدند آن سرایندگان
که پس گیردش از ربایندگان
زبانی که رفتست به باد فنا
بیارید دوباره زبان را به جا
نشسته به باغی که فرموده بود
همه آن سراینده را گفت زود
همی تند، با هر چه دارید شتاب
نویسید زبان را درون کتاب
حکیم چون ز در، شد درون سرا
همی دید شاعر، نشسته به جا
سراینده چون دید، آنجا حکیم
به یاران چنین گفت: زین جا رویم
که او عیش ما را مُنقّص کند
چو شاعر نباشد که حرفی زند
بدو گفت کای مردِ دهقان ، تو را
به اینجا نشیمن گزیدی چرا؟
مگر تو ندانی سُرایندگان
همه نزد شَه، چون یکی بندگان
به گِرد سخن دوُر باشیم همه
براریم زبان را به بند، چون رمه
تو دانی چه باشد سُرایِش ؟بگو
اگر نه ، که تَرک کن، تو پُر آبرو
برآورد سخن پیر توسش چنان
که شاید بخوانم سرودی بر آن
بگفتا که ما چون سُرایِش کنیم
تو برگو به ما ، بعد آن که نَهیم
بگفت پیر توس،پس بخوان تو سرود
که شاید به پاسخ رسانَمْت زود
بیاورد یکایک سرودی پدید
که نوبت به استاد توس ،بر رسید
بخواند او سرودی که آن شاعران
پشیمان شدند زان سرایش چنان
ستایش کنان نزد استاد توس
زمین ادب،پُر نمودند زِ بوس
همه جملگی پیش آن شاه مست
شدند و بگفتند ، به جای نشست
یکی آمده پر ز دانش بُوَد
گر او برنویسد، چُنینش سزد
سرانجام و آن پیرِ روشن ضمیر
پدیدش بیاورد و خواندش به ویر
نهاده همه بر سر این نوشت
چو دار و ندار ، مرد نیکو سرشت
روانت هماره شود شادِ شاد
بخوانیم همه ، پیر توس زنده باد
-------------------------------------
ویر=یاد نوشت=گردآوری شاهنامه