گهگداری یاد تواشوب و بلوا میکند
بسته نطقم راولی درگوش نجوامیکند
عمرباقی درغم تو لحظه ای خندان نگشت
ناله های سوزناک هرلحظه برپا میکند
بت پرستی شرط دلدادن به رسم عاشقیست
معصیت دارد دلم وقتی که تقوا میکند
روزبین عقل ودل گاهی تعقل حاکم است
شب که دل نازکتراست با عقل دعوا میکند
دیگران مسرور گردیدند در دنیای عشق
اه من در هجر تو با ناله سودا میکند
خوشه یادت به تاکستان هستی سالها
طعم ترش غوره را درکام حلوا میکند
بوسه ات دران شب مهتاب یادم مانده است
قلب من از ترس اه در سینه حاشا میکند
................................................................
عمرم بسر رسیده واین دل نثار تو
چرخان شده اندیشه ام حول مدارتو
سوسوی دیده ام به ضعیفی نشانه رفت
در وصف روی تو وچشم خمارتو
مهرت برون نمیرود ازقلب من هنوز
هستم به عهدخویش که بسوزم کنار تو
جان را تو داده ای به امیدوصال خویش
جان پر کشید از قفسم در قرار تو
دردی بدل نبود زاغاز و تابحال
جز محنتی که بدل کرد روزگار تو
بردل سپردمت ومنم منتظرهنوز
ارام جان من سخت است انتظارتو
.....................................
دوستان عزیزاین دوتا غزل از اشعاراولی بنده درسایت بوده که پس ازویرایش دوباره اشتراک گذاشتم وچون شما عزیزان قبلا ابراز لطف ومحبت کردیدراضی به زخمت دوباره شما عزیزان نیستم ..پس بدین خاطرصفحه نظرخواهی رافعال نکردم ...دوستتان دارم