سرزمینی را که دارد نام ایرانش به بَر
خاک پاک رادمردان ،پُر بُوَد گنج و هنَر
از شمالش تا جنوب،از شرق تا غرب وطن
سر به سر گُردُ دلاور،پاک بازند تن به تن
پارت در شرق وطن باشد به غربش قوم ماد
پارس در قلب وطن ، از مردمان پاکزاد
این همه ایران شود در روز سختیِ زمان
مردمان پاکدل، این قوم پاک و خوش نشان
کَرد بر پا کوروش آن شاه جوان
ریشه شاهی به ایران،وان سپس اندر جهان
گسترید آن ریشه را کوروش به نرمی آنچنان
پس پذیرفتند ز شاه با شور و شادی، مردمان
کو کجا رفت، دوستان آن صولت با ارج ما
کس نمی پرسد چرا اینگونه شد روزم ، خدا؟
رخت بر بَست شادمانی، پس برفت از میهنم
در غم این شادمانی پارهِ پاره پیرهنم
آن همه جشن و سروری کاندر این آباد خاک
روز شب بر پا همیشه ، مردمانش پاکِ پاک
الغرض ای دوستان ، از میهنم رفتست صفا
آن همه عهدی که بستیم ، ناگهان شد پُر جفا
از خدا خواهم که ایرانم همیشه در جهان
سربلند وپر غرور گردد، عزیزان هر زمان