گفتمش دنیا نبوده گر به کامت غم مخور
روزگاری خوش بیاید چون قیامت غم مخور
یار چون گل میشود دوران به دوران درجهان
بعدازآن خاری شودرهر اقامت غم مخور
میرود برباد هردم گل که رویدبرجهان
چون که دیدی میرود پرپر گل زبامت غم مخور
هم شود شیرین همی آسان رود از تن به در
جان تو خواهد اگر بهر غرامت غم
مخور
چون که حال شهریارو شهریاران این شده
پر ز اشکی یا که هستی درندامت غم مخور
صحبت از کم دیدن یارت کنی هردم چرا
میدهم مژده که دیدن به قیامت غم مخور
روزو شب لابه دهی سرازچه حالت بد شده
چون که دنیاهم ندارد استقامت غم مخور
گرکه غمگینی و هردم اشک میریزی گهر
اشک هجران عاشقان را شد علامت غم
مخور
از ازل شد حکم هرعاشق به جامی پرز زهر
از ازل کردند زهرش به جامت غم مخور
حیله ها دانند وافسون به اسارت میبرند
گرسیه چشمی نمی ماند به دامت غم مخور
چون که یارم هجروغم شد گفت برمن هاتفم
میکنی فردا به یارانت امامت غم مخور
چون که محشر گشت و نام عاشقان گفتندوهر
دم نگه نگه کردی و دیدی نیست نامت غم مخور
پرسه(پرسش)کردی از فراق اوچه باید کرد گو
پاسخ من در جواب آن کلامت غم مخور
این همه در کوی بیماری اقامت کرده ای
لحظه ای هم بگذران اندر سلامت غم مخور
میروی جانم به قربانت ولی گریان چرا
جان واثق عاشقی باشد کرامت غم مخور