کاتی نیوه روژ ، که روژی جوان ، ده روه یشته نیوه راستی ئاسمان و باله نده له سیبه ری گه لاکاندا خووی حه شار ده دا
، مه رو مالات مولیان ده خوارد و شوانه کان و جوتیاره کان ئاگری چای نیوه رویان ریک ده خست و
کتری ره شی پر له برین ده کولا ، سوله که ی پر له که ره و کولیره چه وره ی پر له سیاوله که هیشتا هه ر گه رم بو ، له نیو توشو به ره ی گولداری ژن و کچی گوند ، بو پیاوی ماندو ، بو سیبه ری سه ر کانیاو ئه هاوریا ،
نانی و چای نیوه رو ، وه کو خوانی پر له خواردنی پاشاییکی بچوک بو که شاژنی جوان به نازو عیشوه بو شایی سویل فشی خه یالاوی خووی هاوردبوی ، بی ئه وه ی که س چولایی خه یالیان بو قه ره بالغ و ئاشوفته کا ، جوتیار ، نانی نیوه روی له ته نیشت ئازیزه که یدا ، ده یخواردو به دوای خه ویکی سوکدا ، ده نگی سیاوچه مانه ، دارستانی پر ده کرد ،
ئه و هه موانه یش وه کو خه یالیکی زوئاخیز هاتن و روه یشتن ، سه د داخ !
ترجمه ی فارسی
هنگام ظهر ، که خورشید زیبا ، می رفت تا میانه ی آسمان و پرنده در سایه ی درختان ، خودش را پنهان می کرد ،
گوسفندان می خوابیدند وشبانان و برزگران آتش چای ظهر را آماده می کردند و
کتری سیاه می جوشید ، پنیر و فتیره های چرب شده با کره را که پر از کنجد و سیاه دانه ، هنوز گرم گرم بودند ، در بقچه ی گلدار زن و دختر روستا ، برای مرد خسته ، زیر سایه ی درخت سر چشمه می آوردند ،
سفره ی نیمروز ، مانند خوان پر از خوراکی های رنگارنگ پادشاه کوچکی بود که ملکه ی زیبا با ناز و عشوه برای شاه سبیلوی خیالی خود آورده بود ، بی آنکه کسی خلوت خیالشان را آشفته کند ، دهقان خوراک نیمروزش را در کنار عزیزش می خورد و پس از قیلوله ای کوتاه ، صدای آواز سیاوچه مانه (سیاه چشمان ، نام یکی از مقام های کوردی هورامی است )باغ را پر می کرد ،
آن همه مانند خیالی زودگذر آمدند و رفتند ، صد داغ !
زور جوان
سربرز بن