يکشنبه ۲ دی
گلایه... 1 شعری از سامان سعیدی
از دفتر تاوان سکوت نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۴۶ شماره ثبت ۱۷۰۹۵
بازدید : ۹۵۹ | نظرات : ۹۳
|
آخرین اشعار ناب سامان سعیدی
|
لیلی و مجنون خوانده ای با من چنین تا میکنی؟
این عقده های کهنه را با رفتنت وا میکنی؟
چشم انتظارت روز و شب نالان و گریان بوده ام
باز این نگاه خسته را با آه خود ها میکنی؟
در اوج عشق و عاشقی من آرزویت بوده ام
حالا برای دیدنم این پا و آن پا میکنی؟
شب را به صبح وصله زدم تا حک کنم بر کاغذی
آن نامه های وصل را ناخوانده تو تا میکنی؟
من را فراموش کرده ام گفتم که با تو ما شوم
درو از نگاه عاشقم من را تو باز ما میکنی؟
با دیدن چشم تو من غم را رهایش کرده ام
غم را به زور رفتنت در قلب من جا میکنی؟
حبس ابد بر دل زده این سرنوشت لعنتی
این حکم جاری گشته را آیا تو امضا میکنی؟
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.