جمعه ۲ آذر
مران روح مرا ازخود شعری از سعید مطوری (مهرگان)
از دفتر تنهایی نوع شعر
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۹ ۱۳:۳۴ شماره ثبت ۱۴۵۳
بازدید : ۹۸۶ | نظرات : ۲۹
|
دفاتر شعر سعید مطوری (مهرگان)
آخرین اشعار ناب سعید مطوری (مهرگان)
|
کبوترراهي بيگانه
سفید اما سیاه در
دل
برفته خسته ودلگیر
نمانده توی این خانه
غروب، سرخی خونش
شد
سرش بر نقطه ی
پرگار
بزد برسر و بازش
گفت بود تقدیر، این کردار
سحر شبنم به اشک
او
بگفتش با خدا یا
هو
به گلبرگ گلی
خسته، نشسته تا ندا آید
ندا آمد ولی افسوس
به كوري رفته است در شب
تمام جان شیرینش
زده آتش ، سوز تب
نگاهی دور میلغزد
چراغی دور می لرزد
کبوترخسته ودلگير ،
ندایی از قفس پیدا...
مران روح مرا
ازخود
کمی اندک صبوری کن
که روحم تشنه است
تشنه ، هوایش را تو ابری کن
بزن باران رحمت را
بخوان آواز همت را
خدا با تو عزیزم
من ،منم قطره توی دریا
اگر آلوده ام بسیار
به یک دریا پاکم
کن
پلیدی را ببر از
من تو خوبی را حاکم کن...
سعید مطوری
/مهرگان
از دفترتنهابی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.