سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 22 آبان 1404
  • شهادت سيد علي اندرزگو به دست مأموران ستم‌شاهي پهلوي، 1357 هـ ش
23 جمادى الأولى 1447
    Thursday 13 Nov 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      زیباتر از این نیست در عالم(بسم الله الرحمن الرحیم)به سایت خودتان شعرناب خوش آمدید.فکری احمدی زاده(ملحق)مدیر موسس سایت ادبی شعرناب

      پنجشنبه ۲۲ آبان

      پسر

      شعری از

      حسین گودرزی تشنه

      از دفتر شعرناب نوع شعر سپید

      ارسال شده در تاریخ ۹ روز پیش شماره ثبت ۱۴۱۹۵۷
        بازدید : ۳۱   |    نظرات : ۳

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر حسین گودرزی تشنه
      آخرین اشعار ناب حسین گودرزی تشنه

      ______

      "ای نسیم صبحگاهی زندگی من"

      در قلمروی خیال، جایی که واژه‌ها با شبنم می‌آمیزند
      قصه می‌گویم،نه پنداری، بلکه نجوایی از ژرفای وجود.
      تصویر کن باغی را،پسرم، در سپیده‌دمی نقره‌فام،
      هر گلبرگش قصه‌ای است از رنج و شادی
      هر شبنمی اشکی است که می‌درخشد.
      تو آن درخت جوانی بودی که تندباد آمد
      شکستی گمان ما،اما ریشه‌ات در خاک اصالت، استوارتر از هر زمان است.

      عشق، ای پسر، دریایی است با کشندهایی بلند
      گاهی جزرش می‌کشاندت تا اعماق تاریک حزن
      گاهی مدش می‌نمایدت افق‌های نیلی فراخ
      این بار،موجی کوبید و بر صخره‌ی دلت کف‌ها ریخت
      اما بدان،این زخم‌ها، روزی نقش‌هایی بر سنگ‌های قلعه ات خواهند شد
      قلعه ای که بر بلندای"خود" بنا می‌کنی
      با معماری دلشکسته،اما با نگاه به ستارگان.

      من که پدرم، در کاروان عمر، بارها تشنه مانده‌ام
      در بیابان‌های یأس، سراب‌ها مرا فریفته‌اند.
      اما هر بار، چشمه‌سار محبتی از جنس رفاقت با آسمان
      راهنمایم بود تا سرازیری این وادی را به سلامت بپیمایم.
      عشق نافرجام،تلخ‌ترین جرعه‌ی این سفر است
      اما مپندار که تنها تو چشیده‌ای این طعم
      در سینه‌ی هر رهروی،زخمی است که آهنگش می‌خواند.

      دوستت دارم...
      این سه واژه،برکه‌ی آرامی است در طوفان وجودت
      ما،پدر و مادر، آن درختی‌ایم که سایه‌سارمان همیشه بر تو گسترده است
      نه برای محصور کردن،که برای پناه دادن.
      دوستت دارم،یعنی تو را می‌بینم، در تمامی پیچیدگی‌های روح شفافت
      در این آتش درونی که می‌سوزاندت،اما می‌تواند روشنایی‌بخش نیز باشد.

      بیا با هم رفاقتی تازه کنیم
      نه من "پدر"ی فرمانروا، که تو "پسری" مطیع
      بلکه دو رهرو بر سر سفره‌ی ابدیت.
      من دستان پینه‌بسته‌ی تجربه را پیش می‌کشم
      تو دستان پر از جستجوی جوانی را بگذار در آن.
      با هم به تماشای کهکشان درونت بنشینیم،
      و در سکوت،نجوای خدا را بشنویم که می‌خواند
      "ای فرزند،تو گلی از گلزار منی
      این خارها نیز بخشی از نقشه‌ی من است برای تابناک‌تر کردن عطرت."

      بگذار دردت بزرگ شود، اما برای بزرگ‌تر کردن دلت
      نه برای کوچک کردن دنیایت.
      دل شکسته،اگر در آغوش معرفت گذاشته شود
      گنجینه‌ای می‌شود برای درک رنج دیگران
      چشمه‌ای می‌شود برای سیراب کردن تشنگان مهر.
      این عشق زمینی،هرچند نافرجام،
      پلی بود تا از آن بگذری و به عشقی بزرگ‌تر برسی،
      عشقی که نه تصاحب می‌کند،نه می‌شکند، که هست و می‌بخشد.

      پسرم، ققنوس شو
      از خاکستر این دلگیری،با بال‌هایی گسترده‌تر برخیز
      نه برای فراموشی،که برای پرواز به سوی افق‌های تازه.
      دنیای تو،تنها در آینه‌ی چشمان یک انسان دیگر نیست
      جهانی است به وسعت اندیشه‌ات،به عمق ایمانت، به بلندای آرزوهایت.
      ما،پدر و مادرت، نگهبانان این جهانیم
      و مشتاقیم که تو را چون خورشیدی ببینیم که نه تنها خود را
      که گوشه‌هایی از تاریکی دیگران را نیز روشن می‌کنی

      و اینک...
      در این لحظه،در این سکوت پر از ناگفته‌ها
      من،با تمام وجودم
      با تمام اشتباهاتم،با تمام درک نکردن‌های احتمالی‌ام،
      اما با قلبی که تنها برای تو می‌تپد
      دوستت دارم.
      این را با گوش جان بشنو...
      این آغوش،همیشه باز است،
      این قلب،همیشه خانه‌ی توست
      این عشق،همیشه جاری، چون رودی که به اقیانوس خدا می‌ریزد.

      پس بزرگ بیندیش، بزرگ عشق بورز، و بزرگ زندگی کن.
      این که تنها خواسته‌ی پدر و مادرت است.
      پایان شعر نیست،این آغاز رفاقتی تازه است...

      ✍حسین گودرزی"تشنه"
      ۲
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      ۸ روز پیش
      درود بزرگوار
      حکیمانه و آموزنده بود
      سایه پر مهرتان بر سر خانواده مستدام خندانک
      مجتبی رحیمی
      ۸ روز پیش
      استاد بزرگوار، حسین گودرزی تشنه
      این شعر،رود خروشانی از پدرانه‌هایی است که از ژرفای رنج و مهربانی می‌جوشد و قلعه‌ی وجود "پسر" را با سنگ‌های تجربه و سیمان عشق استوار می‌سازد. تصویر "ققنوس شدن" از خاکستر دلگیری، اوج هنر شما در تاباندن نور امید به تاریکی‌هاست.
      همواره ندای رفاقتت،در گوش روزگار طنین انداز باد.
      قدح
      طوبی آهنگران
      ۸ روز پیش
      سلام و ادب احترام جناب گودرزی
      احسنت بر قلم شما و اندیشه ناب شما
      درود فراوان بر شما شاعر گرامی
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1