سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 22 آبان 1404
  • شهادت سيد علي اندرزگو به دست مأموران ستم‌شاهي پهلوي، 1357 هـ ش
23 جمادى الأولى 1447
    Thursday 13 Nov 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      زیباتر از این نیست در عالم(بسم الله الرحمن الرحیم)به سایت خودتان شعرناب خوش آمدید.فکری احمدی زاده(ملحق)مدیر موسس سایت ادبی شعرناب

      پنجشنبه ۲۲ آبان

      شهر خاموش

      شعری از

      محمد رسول بیاتی

      از دفتر شعرناب نوع شعر سپید

      ارسال شده در تاریخ ۹ روز پیش شماره ثبت ۱۴۱۹۵۶
        بازدید : ۳۵   |    نظرات : ۵

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر محمد رسول بیاتی

      راه افتاده‌ام،
      بی‌آن‌که بدانم
      کجا می‌روم.
       
      نه مقصدی،
      نه نشانی،
      فقط جاده‌ای
      که خودش مرا می‌برد،
      مثل رودی
      که راهِ دریا را از بر است.
       
      هوا سنگین است،
      و زمان
      چون مه‌ی خسته
      دورِ مرا گرفته.
       
      قدم‌هایم صدا ندارند،
      و هرچه پیش‌تر می‌روم
      همه‌چیز خاموش‌تر می‌شود،
      حتی صدای فکرهایم.
       
      به شهری می‌رسم،
      جایی
      که هیچ‌کس
      به کسی نگاه نمی‌کند،
      و پنجره‌ها
      فقط به درون باز می‌شوند.
       
      اینجا
      آرامش عجیبی جاری‌ست،
      نه از خستگی،
      که از دانستن چیزی
      که ما هنوز
      یاد نگرفته‌ایم.
       
      کوچه‌ها
      بی‌صدا نفس می‌کشند،
      درختان
      سایه‌شان را
      با احتیاط می‌پوشانند
      روی دیوارهایی
      که سال‌هاست
      کسی از آن بالا نرفته.
       
      پنجره‌ها بازند،
      اما هیچ نگاهی
      از آن‌ها عبور نمی‌کند.
       
      نه صدایی،
      نه فریادی—
      فقط نسیمی گاه‌به‌گاه
      که بوی خاک دارد
      و خاطره‌ای دور،
      از کسی
      که شاید من بوده‌ام.
       
      در این شهر قدم می‌زنم،
      آهسته‌تر از رؤیا.
      روی هر خانه را می‌خوانم،
      مثل کتابی بی‌نام،
      که نویسنده‌اش
      دیگر در میان ما نیست.
       
      می‌خواهم سخن بگویم
      با اهالی این شهر خاموش،
      اما دهان‌ها
      مُهرِ مه گرفته‌اند،
      و چشم‌ها
      به جایی نگاه می‌کنند
      که من نمی‌بینم.
       
      روی دیواری نوشته‌اند:
      «روزی تو هم خواهی آمد»
      و زیرش
      با خطی لرزان:
      «خوش آمدی».
       
      ایستادم،
      نگاه کردم،
      و نفهمیدم—
      که آن «تو»
      من بودم،
      یا کسی دیگر
      که هنوز نیامده است.
       
      اکنون
      نسیم سردتر شده،
      سایه‌ها بلندتر.
       
      و من می‌فهمم:
      این شهر،
      شهرِ مردگان است،
      و من
      مهمانِ لحظه‌ای
      در خوابِ طولانیِ آن‌ها.
       
      شاید مرگ،
      همین رفتنِ بی‌صداست
      در کوچه‌هایی
      که دیگر
      کسی نامشان را
      نمی‌پرسد.
       
       
       
       
       محمد رسول بیاتی 
      ۲
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      ۸ روز پیش
      درود بزرگوار
      متفاوت و زیباست
      در وصف دیار باقی
      امید که ۱۲۰ سال دیگر خرم و تندرست بسرایید خندانک
      مجتبی رحیمی
      ۸ روز پیش
      حکیم فرزانه، محمد رسول بیاتی
      این شعر،سفر روحی است به شهری از سکوت که در آن، جاده خود مسافر را می‌برد و پنجره‌ها تنها به درون گشوده می‌شوند. تصویر "کتاب بی‌نام" و "مهمان لحظه‌ای بودن در خواب طولانی"، عمق تأمل شما در مرزهای وجود و نیستی را با زیباییی رازآلود به تصویر می‌کشد.
      همواره نور آگاهی،راهت را در این سفر بی‌پایان روشن نگاه دارد.
      قدح
      طوبی آهنگران
      ۸ روز پیش
      سلام و ادب احترام جناب بیاتی بزرگوار
      احسنت بر قلم شما سبز و اندیشه ناب شما
      دست مریزا
      رحمان لونی
      ۷ روز پیش
      درود خدا بر شما باد استاد بیاتی خندانک خندانک
      طوبی آهنگران
      ۷ روز پیش
      سلام دوستان عزیز فریخته شهادت دختری اخمد مختار و همسر شیر خدا را به شما دوست داران ان بانو تسلیت می گویم
      در دهه فاطمیه، دل‌ها به سوگ می‌نشینند، اما این سوگ، فقط گریه نیست؛ بیداری‌ست. بازخوانی راهی‌ست که فاطمه س رفت تا ما امروز بدانیم که دفاع از حق، گاهی به قیمت جان است، و سکوت در برابر ظلم، گاهی بزرگ‌ترین فریاد.

      او در جوانی، با بدنی زخمی، با دلی شکسته، و با قلبی پر از نور، از دنیا رفت اما نامش، راهش، و صدایش، هنوز در جان شیعه جاری‌ست. دهه فاطمیه فرصتی‌ست برای بازگشت به اصل برای شناخت جایگاه زن در اسلام، و برای درک عمق پیوند میان عشق و حقیقت.

      🦋در این روزها، هر دل عاشق، هر جان بیدار، و هر چشم منتظر، به خانه‌ی خاموش علی و فاطمه نگاه می‌کند؛ جایی که نور خاموش نشد، بلکه در دل شب روشن‌تر شد.🦋
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1