پیک نیک
سنتورم دستمه ، سازِتو بردار،
تا بریم پیک نیک
باید ما نباشیم پیکِ بد ،
باید باشیم یکریز پیکِ نیک
می بینی که من کراوات زدم ،
تو هم تیپ بزن ،
خوبه درجامعه بگردی با جامه ی شیک و پیک
بسه نارو زدن به هم ،
بسانِ کایوت و میگ میگ
باید اعتراض به این وضع درب و داغون ،
ازجایی شروع شِه
کاچی بعض هیچی ست این دونفره میتینگ
این ساعت هم که ول کنِ معامله نیست
همه دود شدنِ عمرست و دقیقه و یکریزِ تیک تاک
پس باید کاری کرد ، درود به هر سنجیده تاکتیک
داره غرق میشه باز توو این دریای ایران ،
بی چاره این کشتیِ فتاده به هامون ، تایتانیک
اونهم دراین شبِ ظلمانی و تاریک
آنهم درمیان اینهمه ذهنِ باریک
باید رد شد ، زینهمه باروک ،
به سمت وسوی افکاری ، بس فابریک
خسته شدیم زینهمه شلیک !
خسته شدیم از اینهمه بی ایمانی و،
در زیر لوای دین ، افکاری لائیک
درهمین فکرها بودم که تبعید ،
دوراه را بهر انتخاب ، درپیش رویم بازکرد
یک سمت شوره زاربود و، یک سمت دیگر ریگزار
به ذهنم گفتم کدام را میخواهی ،
زیستن درمیانه ی نمک یا ریگ ؟
بهمن بیدقی 1404/8/5