«چشم انتظار»
من تمام شعرهایم را برایت خواندهام
شعرهایم وصف توست
وصف آن آغوش گرم
وصف آن لبهای خندانت که میخندد به ناز
من درون دفترم
وصف چشمان ترا
بارها بنوشتهام
من ز روی ماهت ای زیبا نگار
بوسههایی عاشقانه
بیهوا برچیدم
میشود آیا فراموش من آن اندام تو؟
آه، من در لحظههای بیکسی
خیره میگردم بر آن تصویر زیبایت هنوز
میبرم از دل غبار تیرگی
تا که باز آیی به من
در فروغ عشق تو
میگریزم از هزاران آرزو
تا ببینم روی دلدارت هنوز
ماه من، ای بهترین
بر لب هر تار و پود بوسهات
مینهم هر لحظهام
لب بر لبت
تا ببینم طلعت زیبای تو
شب به چشم انتظار و اشتیاق
همچون آن پروانهای بر گرد شمع
میفشارم جسم رعنایت
در آغوش تهی
میبرم هر لحظه با خود عشق را
تا ببینم مهر رخسارت هنوز
چون به گوش شب رسد فریاد من
مرغ شب پر میزند از شاخسار
آه، من در انتظار آن رخ زیبای تو
میسرایم نغمههای دلکشی
میسرایم شعرهایی از ضمیر عاشقم
شاه بیت شعر من تنها تو هستی نازنین
واژگان من به دیدار تو شاد
ماه در آغوش شب
میتراود نغمههایی از لبم
این تویی آن حورزاده قصههایی که پر از لالاییاند
میدرخشی همچو مه در آسمان لاجورد
بیت لبهای چو سیب و زلف عطرآسای تو
بهترین شعریست در دیوان من
من به روی سینهات دست تمنا میکشم
گر تو از من فارغی،
من عاشق روی توام
من ترا در قلب شبهای سیه میپرورم
با نگاه گرم خود
با نگاهی پُر ز شوق
من غزلهایم ز تو
من تمام شعرهایم را برایت خواندهام
عاشقانه ریبایی است