شعری در قالب مسمط مخمس
...
قلبش شبیه نقشهی خاورمیانه و
زخم هزار درد که بر آن نشانه و
اما هنوز در تپشی عاشقانه و
در فکر دلرها شدنی جاودانه و
رویای اینکه لحظهی آزادیاش شده
...
هر زخم پشت زخم چنان خون دل که خورد
انگار سرزمین خودش را به خون سپرد
گویی هزار بار که از زخم خویش مرد
جز راه تا تسلسل این زندگی نبرد
این زندگی که بغض خدادادیاش شده
...
هر بار زخم روی تن او جوانه زد
تا این نشانه بر کفن او جوانه زد
بر خاک خستهی وطن او جوانه زد
در وقت مبتلا شدن او جوانه زد
زخمی که وارث غم اجدادیاش شده
...
او مبتلا شده به هزاران ترانه درد
مانند عاشقان غزلخوان دورهگرد
با بغض خوانده زندگیاش با دلش چه کرد
با زخمهای جان و تنش بعد هر نبرد
در فکر اینکه فرصت آبادیاش شده
...
رویای بیکرانهی آباد بودنش
یک سرزمین خسته که آزاد بودنش
شعریست با ترنم بر باد بودنش
دردیست با ترانهی در یاد بودنش
وقتی که غربتش غم بنیادیاش شده
...
لبریز حس غربت خاورمیانه شد
قلبی که زخمخوردگیاش یک نشانه شد
اما ببین که هر تپشش عاشقانه شد
دلبستهی رهاشدنی جاودانه شد
تا حس کند که لحظهی آزادیاش شده
...
شبنم حکیم هاشمی