سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 27 آبان 1404
    28 جمادى الأولى 1447
      Tuesday 18 Nov 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        زیباتر از این نیست در عالم(بسم الله الرحمن الرحیم)به سایت خودتان شعرناب خوش آمدید.فکری احمدی زاده(ملحق)مدیر موسس سایت ادبی شعرناب

        سه شنبه ۲۷ آبان

        آخرین نفس آینه

        شعری از

        مهیار باقری نیا امیری(نجوای سایه)

        از دفتر 《پادشاهی در تبعید 》 نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ حدود ۱ ماه پیش شماره ثبت ۱۴۱۵۵۱
          بازدید : ۱۸۶   |    نظرات : ۱۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهیار باقری نیا امیری(نجوای سایه)

        《آخرین نفسِ آینه》
        آینه‌ها امروز خودکشی جمعی کردند
        یکی یکی از دیوار افتادند
        شکستند
        نه از شرم انعکاس چهره‌هایمان
        که از خستگیِ نشان دادنِ چیزی
        که دیگر وجود نداشت
        مادربزرگم می‌گفت:
        "وقتی آخرین آینه بشکند،
        انسان‌ها مجبورند در چشم هم نگاه کنند"
        نمی‌دانست
        ما سال‌هاست چشم‌هایمان را
        با گِلِ ترس و نفرت کور کرده‌ایم
        دیروز
        آخرین شاعر شهر
        زبانش را برید
        گذاشت توی شیشه‌ای فرمالین
        نوشت: "موزه کلماتی که هرگز گفته نشدند"
        بعد با خون خودش
        روی دیوار سفید بیمارستان نوشت:
        "سکوت
        صادق‌ترین شعری‌ست که گفتم"
        پزشکِ کشیک گفت: "دیوانه شده"
        پرستار گفت: "عاشق بوده"
        من می‌دانستم:
        عاقل‌ترین آدم شهر بود
        فهمیده بود که در دنیایی از مُردگانِ متحرک
        حرف زدن نوعی توهین به سکوت است
        امروز صبح
        خورشید طلوع نکرد
        نه از قهر
        از شرمندگی
        که سی میلیارد سال نور آمده بود
        تا بر گورستانی بتابد
        که ساکنانش راه می‌روند
        حرف می‌زنند
        می‌خندند
        و نمی‌دانند که مُرده‌اند
        کودکی از مادرش پرسید:
        "چرا همه سیاه پوشیده‌اند؟"
        مادر گفت: "این رنگ مُد امسال است عزیزم"
        راست می‌گفت
        ما سال‌هاست برای خودمان عزاداری می‌کنیم
        بی‌آنکه بدانیم
        فروشنده تابوت - جوانی با لبخند تلخ -
        دیشب همه تابوت‌هایش را سوزاند
        گفت: "کسی که واقعاً زنده است نمی‌میرد،
        کسی که مُرده است تابوت نمی‌خواهد"
        امروز دکان گل‌فروشی باز کرده
        فقط گلِ مصنوعی می‌فروشد
        می‌گوید: "برای آدم‌های مصنوعی"
        دیشب در خواب
        خدا را دیدم
        نشسته بود لب جوی خشکیده‌ای
        گریه می‌کرد
        نه آب، که خون
        گفتم: "تو که خدایی، چرا گریه می‌کنی؟"
        گفت: "من آدم‌ها را به شباهت خودم آفریدم
        حالا آن‌ها مرا به شباهت خودشان ساخته‌اند
        من هم مثل آن‌ها مُرده‌ام
        فقط هنوز نفس می‌کشم"
        در کافه‌ای که همه ساکت‌اند
        مردی وارد شد
        فریاد زد: "عاشقتم!"
        همه برگشتند نگاهش کردند
        مثل یک دیوانه
        گارسون گفت: "آقا، اینجا قبرستان احساسات است"
        "لطفاً آرام‌تر بمیرید"
        راوی - که من باشم -
        دیگر حرفی برای گفتن ندارد
        این آخرین قصه بود
        از آخرین شهری که ایستاده بود
        نه از قدرت
        که از فراموشیِ افتادن
        و تو که این را می‌خوانی
        می‌دانم که هنوز نبضی در رگ‌هایت است
        نه از زندگی
        از عادت
        از ترسِ اعترافِ به این حقیقت ساده:
        ما همه در رَحِمِ مرگ
        جنین‌هایی هستیم منتظر تولد
        در دنیایی که رَحِمش را
        با چاقوی بی‌تفاوتی پاره کرده‌ایم
        و حالا
        نه می‌توانیم بمیریم
        نه می‌توانیم به دنیا بیاییم
        معلق
        میان دو هیچ
        مثل کلمه‌ای که هرگز گفته نشد
        مثل بوسه‌ای که روی هوا خشکید
        مثل خدایی که از ما خسته شد
        و رفت
        بی‌خداحافظی
        پس وقتی فردا بیدار شدی
        و دیدی که هنوز نفس می‌کشی
        تعجب نکن
        این نفس نیست
        آخرین آهِ جهان است
        که از گلوی تو عبور می‌کند
        و اگر در آینه نگاه کردی
        و کسی را ندیدی
        نترس
        بالاخره شفاف شده‌ای
        بالاخره به حقیقتِ خودت رسیده‌ای:
        هیچ
        لااقل این را داریم
        این هیچِ مطلق را
        که صادقانه‌ترین چیزی‌ست
        که تا به حال بوده‌ایم
        《م.ا.نجوایِ‌سایه》
        ۷
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        شاهزاده خانوم
        حدود ۱ ماه پیش
        بی نظیرترین پستی که امروز خوندم، همین پست بود...
        به شدت قابل تامل و بسیار تا بسیار زیبا و در خور تحسین... خندانک خندانک
        بهونه ای ندارم براتون پنجره ای سبز بگشایم... کاش بود...
        اما واقعنی چه بهانه ای بهتر از این که نوشته تون یه کتاب کامله؟ پر از حرفهای تکان دهنده؟؟؟؟؟؟

        عالی می نویسید... عالی تر باشید... خندانک
        هزاران درود بر شما و قلم زیبایتان خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        حدود ۱ ماه پیش
        درود حذف کمی تا قسمتی ابری از توضیحات متن می تواند به بهبود اثرتان برای تعالی شدن کمک کند در کل خوب بود
        عباسعلی استکی(چشمه)
        حدود ۱ ماه پیش
        درود بانو
        اجتماعی جالب و زیباست خندانک
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        ۲ هفته پیش
        درود .
        با صحبت جناب آزادبخت موافقم .
        شعر خوبی بود ولی سپید خلاصه نویسی است .
        توضیح در شعر سپید جایی ندارد .
        موفق باشید .
        خندانک
        مهیار باقری نیا امیری(نجوای سایه)
        با سلام و عرض ادب سپاس
        ارسال پاسخ
        محمد حسین اخباری
        ۲ هفته پیش
        با هزاران درود
        بغایت زیباست به چندین بار خواندن می ارزد
        با آرزوی بهترینه برای شما
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        مهیار باقری نیا امیری(نجوای سایه)
        با سلام و احترام سپاس بیکران 💝💝💝💝💝
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        ۲ هفته پیش
        خندانک
        درود بر شما خندانک
        بسیار زیبا بود خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        حسنعلی رمضانی مقدم  فریاد
        ۲ هفته پیش
        درود جناب امیری

        دستمریزاد ! بسیار زیباست بینهایت لذت بردم

        این شعر بلند و تکان‌دهنده با عنوان «آخرین نفسِ آینه» از 《م.ا.نجوایِ‌سایه》، اثری‌ست که در مرز میان شعر، روایت فلسفی، و بیانیه‌ی اجتماعی حرکت می‌کند. در ادامه، نقدی چندلایه بر این اثر ارائه می‌دهم:

        ساختار و فرم

        - **فرم آزاد و روایی**: شعر از قالب کلاسیک فاصله گرفته و به سمت نثر شاعرانه‌ای با ضرباهنگ درونی و موسیقی معنایی حرکت کرده است. این انتخاب به شاعر اجازه داده تا مفاهیم پیچیده و چندلایه را بدون محدودیت‌های وزنی و قافیه‌ای بیان کند.
        - **پیشروی تدریجی**: شعر مانند مونولوگی درونی و تراژیک، از تصویر آینه‌های شکسته آغاز می‌شود و به تدریج به مرگ زبان، مرگ احساس، مرگ خدا و در نهایت مرگ هستی می‌رسد. این سیر نزولی، ساختار دراماتیک و تأثیرگذاری دارد.

        مضمون و درون‌مایه‌ها

        - **مرگ نمادین انسانیت**: آینه‌ها، زبان، خورشید، خدا، احساسات—همه به عنوان نمادهایی از حقیقت، ارتباط، روشنایی، معنا و عشق، یکی‌یکی می‌میرند یا از کار می‌افتند. این مرگ‌ها استعاره‌ای از فروپاشی اخلاقی، معنوی و انسانی جامعه‌اند.

        - **سکوت و هیچ‌انگاری**: شعر در ستایش سکوت به عنوان صادق‌ترین شکل بیان، و «هیچ» به عنوان حقیقت نهایی هستی، به نوعی فلسفه‌ی اگزیستانسیالیستی و پوچ‌گرایانه نزدیک می‌شود.

        - **نقد اجتماعی و فرهنگی**: از مد شدن سیاه‌پوشی تا فروش گل مصنوعی، شاعر با زبانی تلخ و گزنده، جامعه‌ای را تصویر می‌کند که در آن مرگ، بی‌احساسی و تظاهر جای زندگی و صداقت را گرفته‌اند.

        تصویرسازی و زبان

        - **تصویرهای سینمایی و تکان‌دهنده**:
        - آینه‌هایی که خودکشی می‌کنند
        - شاعری که زبانش را در فرمالین نگه می‌دارد
        - خورشیدی که از شرم طلوع نمی‌کند
        - خدایی که خون گریه می‌کند
        - مردی که در کافه‌ی احساسات فریاد عشق می‌زند

        این تصاویر، زیبا علاوه بر این که شاعرانه‌اند ، بسیار خیال انگیز هستند، و ذهن مخاطب را به تجربه‌ای بصری و احساسی دعوت می‌کنند.

        - **زبان چندلایه و استعاری**: شاعر از زبان نمادین بهره می‌برد تا مفاهیم فلسفی را در قالب روایت‌های ملموس بیان کند. استفاده از تضادها (مثل مردگان متحرک، نفس کشیدن خدا، تولد در رحم مرگ) به شعر عمق و پیچیدگی می‌بخشد.

        فلسفه‌ی شعر

        - **اگزیستانسیالیسم و پوچ‌گرایی**: شعر به وضوح تحت تأثیر اندیشه‌هایی چون مرگ معنا، بی‌هویتی انسان مدرن، و فروپاشی ارزش‌های بنیادین است. اما برخلاف صرفاً سیاه‌نمایی، شاعر با صداقت به «هیچ» به عنوان تنها حقیقت باقی‌مانده اشاره می‌کند

        - **نقد انسان‌محوری و خدای‌انگاری معکوس**: جمله‌ی «من آدم‌ها را به شباهت خودم آفریدم، حالا آن‌ها مرا به شباهت خودشان ساخته‌اند» از جمله‌های کلیدی شعر است که به نقد عمیق انسان مدرن و تصویرسازی او از خدا می‌پردازد.


        نقاط قوت

        - جسارت در بیان مفاهیم سنگین و تلخ
        - تصویرسازی‌های خلاقانه و فراموش‌نشدنی
        - زبان شاعرانه با موسیقی درونی
        - پیوستگی مضمون و انسجام روایی

        نکات قابل تأمل

        - شعر در لحظاتی به مرز اغراق در تلخی و ناامیدی می‌رسد که ممکن است مخاطب را از درک زیبایی‌های فلسفی آن دور کند.
        - نبود نقطه‌ی امید یا گشایش، ممکن است برای برخی خوانندگان سنگین یا افسرده‌کننده باشد—هرچند این خود بخشی از صداقت اثر است.

        در هر روی به باور من
        «آخرین نفسِ آینه» شعری‌ست که نه برای خواندن، بلکه برای زیستن و اندیشیدن نوشته شده.
        اثری‌ست که با جسارت، زیبایی، و تلخی، مخاطب را به مواجهه با حقیقت‌های فراموش‌شده دعوت می‌کند.
        این شعر، نه فقط یک قطعه ادبی، بلکه بیانیه‌ای‌ست از انسانی که در آستانه‌ی فروپاشی، هنوز به صداقت «هیچ» ایمان دارد.

        دیگر بار دوردهایم را نثار اندیشه ی ناب و ذهن خلاق شاعر فرهیخته ی این شعر زیبا میکنم و برای او بهترین ها را تمنا مینمایم .

        با سپاس و احترام
        فریاد
        مریم رمضانی
        ۲ هفته پیش
        درود بر قلمتان جناب امیری نیک اندیش!
        متنی قدرتمند، تکان‌دهنده و اندیشناک
        در واقع یک مرثیه فلسفی برای انسان معاصر خندانک
        پس وقتی فردا بیدار شدی
        و دیدی که هنوز نفس می‌کشی
        تعجب نکن
        این نفس نیست
        آخرین آهِ جهان است
        که از گلوی تو عبور می‌کند
        و اگر در آینه نگاه کردی
        و کسی را ندیدی
        نترس
        بالاخره شفاف شده‌ای
        بالاخره به حقیقتِ خودت رسیده‌ای خندانک خندانک خندانک
        میکائیل نجفی(سراب )
        ۲ هفته پیش
        درود بر شما..
        بسیار زیباااست..
        خندانک خندانک
        خندانک
        مرتضی میرزادوست
        ۲ هفته پیش
        سلام و عرض احترام شاعر بزرگوار
        بسیار بامفهوم و زیباست
        لذت بردم
        خندانک خندانک
        علی نظری سرمازه
        ۲ هفته پیش
        درود بیکران
        بسیار عالی و متعالی
        اثری شگرف از واقعیتهایی تلخ
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مرحبا به توان بیست
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        فروغ فرشیدفر
        ۲ هفته پیش
        سلام و درود جناب امیری گرامی خندانک
        بسیار زیبا و ارزشمند بود.
        واقعیت‌های زندگی امروزه که البته تکان دهنده و تفکر برانگیز
        هستند و به زیبایی و مهارت تمام در شعر پر از شعور شما به
        تصویر کشیده شده اند. 🌹
        قلم پر توانتون سبز و ماندگار
        💐💐

        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2