يکشنبه ۱۸ آبان
عقل و دل شعری از سجاد ممیوند
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ حدود ۱ ماه پیش شماره ثبت ۱۴۱۳۶۶
بازدید : ۲۸ | نظرات : ۳
|
آخرین اشعار ناب سجاد ممیوند
|
کردم از عقل سوالی که بگو یار کجاست؟
آن همه حال خوشِ وعدهی دیدار کجاست؟
عقل گفت کار دل است این همه درد و غم تو
تو بگو آن همه پند ، آن همه اخطار کجاست؟
من که گفتم غم عشق سوز جگر دارد و درد
حال با من تو بگو عاقبت کار کجاست ؟
خاطرت هست که تو منع شدی از غم عشق؟
پاسخم را تو بگو آن همه انکار کجاست؟
دل بگفت: عقل کدام درد و غم از سوی من است؟
آن همه تهمت تو در پی دلدار کجاست ؟
چشم ،دلداده بدید و درد در جان من است
یک نفر گفت به تو، بخشش و ایثار کجاست؟
حال باشد همه تقصیر تو بر ذمهی من
یک نفر هست بگوید به من آن یار کجاست؟
آنکه روز و شب و هر هفته و هم سال من است
رازدارِ غم من محرم اسرار کجاست ؟
یک نفر هست بگوید به من و عقل و به چشم
آن نگارنده عشق ، ماه شب تار کجاست؟
همه ناصح شدهاند عقل عزیز چاره بگو
چاره کن درد مرا ، چارِ دل زار کجاست ؟
عقل گفت: «آنچه تو در جستن آنی ، آنی»
عشق در روح تو هست، آن گل بی خار کجاست؟
سجاد ممیوند
|
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
فلسفی جالب و زیباست
جسارتا "عشق در ماورای خود پرستی است"