يکشنبه ۱۸ آبان
|
آخرین اشعار ناب طوبی آهنگران
|
او می اید و من در خاک ایوان
عشق
با دستان محبت و دلی پر از صدا
منتظرش مانده ام
پی هیاهوی فر یاد های بی قافیه
تنها با زم زمه ی نسیم گریه
که نامش را هر صبح تکرار می کند
او می اید شاید با یک غروب
شاید با یک طلوع
شاید با قطره ای اشک
شاید با رد پای باران
که بر سنگفرش دلی می نشیند
ومن در این ایوان بی پناه
با چشما نی که
سالها ست در اندیشه خواب و خیال او
به امدنش ایمان دارد
و گاهی امروز را
به خاطر می سپارم
که هنوزنیامده
اما رد قدم هاش در دل ایمان پیداست
که با زم زمه لحظه می گوید
او می اید
شاید غبار جاده را گرفت است
شاید با بوی باران برسد
شاید با نگاهی که تمام دیروز ایستاد
و
در یک لحظه می شود
خوابی دید
ومن در انتظار باران بی صدا
امروزرا به نام انتظار
سپری کنم
و
گاهی باد
نه نسیم است و نه نوازش
بلکه خبار است غبار
که بر دل می نشیند
مثل خاطره ی که نخواستمش
اما او می اید
در ان لحظه که دل شکستی
او به شعر می ماند
به شو ق می اید
فقط سکوتی که با هر ورقش
سنگین تر می شوی
اما حطی ان باد خبار
روزی تمام می شود
در پس ان دلهای شکسته می نشیند
دوباره چون گلی بروید
که از خاکستر من خلق شده است
و اواز ه عاشقانه سر دهد
امروز و این خاطره را بخاطر بسپار
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
حتمن میآید
درود بر مادر مهربان ناب
صبح عالی متعالی