درود بر شما استاد آزادبخت عزیز
ممنونم بابت زحمتی که کشیدید وچقدر هم خوب و استادانه
لایه های پنهان شعر را کشف کردید
وچقدر هم خوشحالم کردید که باز کردید شعر را و به قولی اززبان من سخن گفتید
بله شعر از سه بند درواقع شروع شده که هرکدام برای خودش کلی حرف داره و البته هرسه بند در پایان درخدمت هم اند برای حرف اصلی
من متاسفانه بی دقت ارسالش کردم:
ما به شانه های خدا
تکیه کرده ایم
که بر خاک نمی افتیم
وگرنه اینجا
سالهاست ماشه ها بیش فعالی دارند!
ما از لاشه هایی
که در آستین کتمان لم داده اند
بیشتر از ماشه های اجنبی می ترسیم!
موش های خانگی
که ریشه ها را بجوند
تیشه های غریبه
بیشتر شیر می شوند!
✍️ #جمیله_عجم(ب.و)
شما تضاد را خوب درک کرده اید
دربند اول امید در عین ناامیدی موج میزنه گرچه شاید فقط یک دلداری باشه ودرواقع همه ی ما اینگونه ایم
شعر اشاره به چند ضرب المثل معروف داره
یکیش همون مار درآستین پرورش دادنه
ویکیش هم همان جمله ی معروف از ماست که برماست
و همچنین
که ما خراسانیها باز یک جمله ی محلی داریم دراین مواقع که می گیم دشمن همه اگه پنهانه وناشناس ازما که در آستینمونه ....
بین ماشه ولاشه جناس هست لاشه منظورم دراینجا همان لاشی بوده لاشه از لاشی میاد آدمهای لاشی و دوست نما که درواقع دشمن اند و مثل موش آرام اند اما خرابکاری می کنند و می اندازنش گردن دیگران
خودرا به موش مرده گی زدن
ماشه لاشه وموش هم باز باهم واج آرایی دارند
تیشه وریشه هم همینطور و تضاد هم دارند
بین خانگی وغریبه هم تضاد هست
درواقع همانطورکه گفتید بنیان شعر بر تضاد بنا شده
اون سپر دفاعی را خوب آمدید افرین
خشم پنهان را هم خوب دیدید
ِلذت بردم از درک عمیقتان ازشعرم و عالی بود
درواقع شاعر می خواد بگه که کشور ما هم ازدشمنان خارجی می خوره هم ازدشمنای داخلی ونمیشود تقصیر را برگردن یک نفر انداخت همه ی ما دراین بلایی که امروز به سرمان آمده درواقع شریکیم یه جورایی وقتی که ما خودمان به هم رحم نداریم خب چه گله ای از خارجیها ومکانیسم ماشه شون
از ماشه های بیش فعال خرابکار وطنی که شاید خود من هم گاهی یکی از آنها باشم وقتی که میبینم بغال سر کوچه مون هنوز تحریما فعال نشده روغن را احتکار کرده و من هیچی نمیگم بهش ویا خیلی موارد دیگه که دیگه حوصله تونو سرنبرم .......
بازم ممنونم از شما بزرگوار
سلامت وسعادتمند باشید درپناه خداوند بزرگ
درمورد ماشه های بیش فعال استاد بانو عجم می خواهم چند خط بنویسم البته هدفم نقد وتحلیل نیست بلکه می خواهم در محضرشان بیاموزم
شعر از نظر زبانی بسیار قوی و ضرب آهنگ مناسبی دارد اما در عین حال مملو از تضاد های آشکار و پنهان است که به غنای شعر افزایش داده است
استفاده از تضاد
تضاد اصلی میان تکیه بر شانه های خدا ''ایمان امید و تکیه گاه مطلق ''و فعال بودن ماشه ها ''تهدید وخشونت و آمادگی در برابر فاجعه''بر قرار است
این تضاد هسته اصلی تنش شعر را می سازد
انتخاب واژه هایی مانند لاشه و آستین کتمان و ماشه و موش ها ی خانگی و ریشه همگی بار معنایی سنگینی دارد
کلماتی مانند کتمان و لم دادن نشان از یک شر پنهان و خو گرفته با وضعیت موجود است
لحن کلی شعر تلخ و گزنده و بد بینانه است اما تکیه بر خدا عنوان یک سپر دفاعی ست
ساختارشعر از شکستن پارادوکس و زنجیره ای از استعاره ها را پیش می برد
شعر از چهاربخش تشکیل شده که هر بخش لایه ای از تهدید را آشکار می کند
بخش اول امنیت کاذب وتکیه بر نیروی وایمان بیرونی ''شانه ی خدا''
بخش دوم تهدید فوری اشاره به خطر پنهان و درونی ''ماشه های بیش فعال''
بخش سوم تهدید نزدیک تر ''لاشه در آستین کتمان کردن ''
بخش چهارم ریشه کنی
ترس از خطر خانگی و ریشه ای و موش های خانگی و تیشه های غریبه
اما از نظر روانکاوی بطور خلاصه بگویم با نهاد من وفرامن روبرو هستیم که شانه های خدا می تواند می تواند نهاد فرامن باشد که فرد برای حفظ خود به آن متوسل می شود
ماشه نماد غرایز سرکوب شده و خشم فرو خورده
اما نهاد من در حال تلاش برای حفظ تعادل است اما از نیروی درونی خود ''ماشه ''و تهدیدات بیرونی ''تیشه و لاشه ''هراس دارد
اما این شعر بطور قوی بازتابی از یک جامعه یا دوره تاریخی خاص است که در ان اعتماد عمومی از بین رفته است
این شعر مانیفست کوتاه درباره ی بی اعتمادی فراگیر است
سخن را کوتاه می کنم وباقی برداشت وتحلیل را به دوستان و استادان شعر ناب می سپارم
محمدرضا آزادبخت