سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 20 تير 1404
    17 محرم 1447
      Friday 11 Jul 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        بزرگترین لذت زندگی انجام کاری است که دیگران می‌گویند: تو نمی‌توانی. رومن پلانسکی

        جمعه ۲۰ تير

        موسم رسیدن ما، تدفین بهار بود

        شعری از

        مجتبی بختی

        از دفتر تنهایی پرهیاهو نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ ۸ روز پیش شماره ثبت ۱۳۸۷۹۲
          بازدید : ۳۴   |    نظرات : ۱۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مجتبی بختی

        ما که رسیدیم،
        بهار، پیش‌تر، 
        ردای سبزش را به دست باد سپرده بود، 
         
        و باران، چون بغضی در گلوی ابرها
        مانده بود. 
         
        باغ، دل‌خسته و تنها،
        به خزانی زودرس،تن داده  بود، 
         
        و بلبلان،
        در آغوش شاخه‌های شکسته، 
        مرثیه‌ای خاموش می‌خواندند.
         
        باغبان،
        پشت به تنه‌ی آفت‌زده‌ی درختی،
        در هیاهوی بی‌اعتنای رهگذران،
        چشمانش را
        به مهمانی رؤیایی شیرین فراخوانده بود؛
         
        گویی تنها او بود 
        که آمدن دوباره ی بهار را
        باور داشت.
         
        #مجتبی_بختی 
         
         
        ۴
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        ۸ روز پیش
        خندانک
        درود بر شما خندانک
        بسیار زیباست خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        مجتبی بختی
        مجتبی بختی
        ۸ روز پیش
        درودها مهربانو... سپاس از حسن توجه تون🙏🏾🙏🏾🌹🌹
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        ۸ روز پیش
        درود برشما
        زیباست
        عباسعلی استکی(چشمه)
        ۷ روز پیش
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و پر معنی است خندانک
        مجتبی بختی
        مجتبی بختی
        ۷ روز پیش
        درود.... سپاس از لطف تون
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        ۶ روز پیش
        درود شاعر عزیز
        قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ
        ایام سوگواری عاشورای حسینی تسلیت باد
        السلام علیک یا أباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا سلام الله أبدا مابقیت وبقی اللیل والنهار ولاجعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی أولاد الحسین و علی أصحاب الحسین خندانک خندانک خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        ۸ روز پیش
        درود برشما خندانک خندانک خندانک
        مجتبی بختی
        مجتبی بختی
        ۸ روز پیش
        درود بزرگوار🙏🏾🌹
        ارسال پاسخ
        میکائیل نجفی(سراب )
        ۷ روز پیش
        درود بر شما..
        بسیار زیباااست..
        خندانک خندانک
        خندانک
        مجتبی بختی
        مجتبی بختی
        ۷ روز پیش
        درود و مهر.... سپاسگزارم 🙏🏾🙏🏾🙏🏾
        ارسال پاسخ
        سید مرتضی سیدی
        ۷ روز پیش
        سلام علیکم و رحمت الله و برکاته شاعر ارجمند خندانک

        بسیار زیبا سرودید خندانک خندانک خندانک خندانک

        دم شما گرم خندانک
        مجتبی بختی
        مجتبی بختی
        ۴ روز پیش
        درود و مهر
        سپاس از حضور سبزتون،❤️🙏
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        آذر دخت

        د یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور ااا کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
        شاهزاده خانوم

        تمام صحنه ی بی اتفاق من و شما ااا به باد و پیرهنی زرد بستگی دارد
        سید مرتضی سیدی

        تا کی چو شمع گریم ای گل درین شب تار ااا چون صبح نوشخندی تا جان دهم به بویت ااا ای گل در آرزویت جان و جوانی ام رفت ااا ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت ااا از پافتادگان را دستی بگیر آخر ااا تا کی به سر بگردم در راه جست و جویت
        میکائیل نجفی(سراب )

        رسد ایام اندوه به پایان خویش به میمنت قدوم حضرت دوست اا قلبت صحیح نگهدار که جای درنگ نیست اا بداهه ت
        سید مرتضی سیدی

        در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی ااا خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی ااا دل که آیینه ی شاهی ست غباری دارد ااا از خدا می طلبم صحبت روشنرایی ااا کرده ام توبه به دست صنم باده فروش ااا که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی ااا نرگس ار لاف زند از شیوه ی چشم تو مرنج ااا نروند اهل نظر از پی نابینایی ااا جوی ها بسته ام از دیده به دامان که مگر ااا در کنارم بنشانند سهی بالایی ااا کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست ااا گشت هر گوشه ی چشم از غم دل دریایی اااا اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1