سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 20 تير 1404
    17 محرم 1447
      Friday 11 Jul 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        بزرگترین لذت زندگی انجام کاری است که دیگران می‌گویند: تو نمی‌توانی. رومن پلانسکی

        جمعه ۲۰ تير

        آبشار

        شعری از

        شبنم حکیم هاشمی

        از دفتر مسمط نوع شعر مسمط

        ارسال شده در تاریخ ۸ روز پیش شماره ثبت ۱۳۸۷۸۹
          بازدید : ۲۳   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        مسمط مربع
        ...
        پر شور و بی‌قرار، و در خود چه برقرار
        از اوج تا فرود، به تکرار بی‌شمار
        همواره‌ای‌ که رو به سقوط است آبشار
        تمثیل خوش‌نشانه‌ی در خویش مردن است
        ...
        اوج صدا که رو به سکوت است هر زمان
        وقت سکوت سمت صدا می‌شود روان
        در این ترانه‌‌ای که بلند است بی‌گمان
        آواز بی‌دریغِِ به خود دل سپردن است
        ...
        از اوج تا فرود که آواز می‌شود
        بعد از فرود خویش که آغاز می‌شود
        وقتی که در تمام تنش ساز می‌شود
        سازش پر از خطوط بلند شمردن است
        ...
        هی مرگ بعد مرگ خودش را شمرده است
        جز مرگ را به سمت تکرر نبرده است
        سمت فرود خویش چنان سرسپرده است
        گویا که در تلاطمِ با خویش بردن است
        ...
        با خود که می‌برد به خودش این سجود را
        بعد از سقوط، رو به خودش این صعود را
        همواره آبشار که عمق وجود را
        تمثیل خوش‌‌نشانه‌ی در خویش مردن است
        ...
         
        شبنم حکیم هاشمی
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        آذر دخت

        د یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور ااا کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
        شاهزاده خانوم

        تمام صحنه ی بی اتفاق من و شما ااا به باد و پیرهنی زرد بستگی دارد
        سید مرتضی سیدی

        تا کی چو شمع گریم ای گل درین شب تار ااا چون صبح نوشخندی تا جان دهم به بویت ااا ای گل در آرزویت جان و جوانی ام رفت ااا ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت ااا از پافتادگان را دستی بگیر آخر ااا تا کی به سر بگردم در راه جست و جویت
        میکائیل نجفی(سراب )

        رسد ایام اندوه به پایان خویش به میمنت قدوم حضرت دوست اا قلبت صحیح نگهدار که جای درنگ نیست اا بداهه ت
        سید مرتضی سیدی

        در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی ااا خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی ااا دل که آیینه ی شاهی ست غباری دارد ااا از خدا می طلبم صحبت روشنرایی ااا کرده ام توبه به دست صنم باده فروش ااا که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی ااا نرگس ار لاف زند از شیوه ی چشم تو مرنج ااا نروند اهل نظر از پی نابینایی ااا جوی ها بسته ام از دیده به دامان که مگر ااا در کنارم بنشانند سهی بالایی ااا کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست ااا گشت هر گوشه ی چشم از غم دل دریایی اااا اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1