سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 20 تير 1404
    17 محرم 1447
      Friday 11 Jul 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        بزرگترین لذت زندگی انجام کاری است که دیگران می‌گویند: تو نمی‌توانی. رومن پلانسکی

        جمعه ۲۰ تير

        باز هم سکوت کردم...

        شعری از

        محمّد صَهبائی بَزّاز صَهبا

        از دفتر جام آتش دلِ صهبا نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ ۱۲ روز پیش شماره ثبت ۱۳۸۷۲۵
          بازدید : ۵۴۲   |    نظرات : ۱۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        صدای ارسالی شاعر:
        باز هم سکوت کردم لب دوختم ....
        سکوت کردم آرام...
        زندگی به من زیاد آموخت
        آزمون دادم، سرِ هر بُرد و باخت
        در این دانشکده‌ی بی‌رحم.
        یاد بگیر نیش خوردی،
        آخ نگی ساکت بمونی!
        یاد بگیر حتی نیاز
        به پادزهر، در این جهان، نداری.
        قلب‌ها می‌شکند، بی‌خبر،
        از آن‌هایی که انتظارَش را نداشتی.
        خیانت ها ، میرویند، در تاریکی،
        در خلوت، در خفا، در تنهایی.
        سینه می‌سوزد، از داغِ مادرم،
        که عشق را، به مقامِ او، بالابردم.
        آخ دست بر سینه، نزنی که می‌سوزد،
        هرچند رخ زیبایش ندیدم ، به خاک سپردم.
        شرحه شرحه از فراق یار گویم
        آن یار غار گویم
        که فراقش جانسوزی شد
        بر فراق مادرم ..‌.
        خسته از خودم، بیزار از دروغ،
        انتخاباتِ غلط، دوست یا دشمنِ، راه؟
        بخدا اگر بدانی، چه گویم؟
        دنیا نیا که پُر ازبی رحمی و اشتباه .
        پُر از قصه‌های پُر از غصه،
        پُر از دردهای بی‌مُسکن، بی‌امان.
        پُر از زخم‌های جا باز کرده،
        رد شده، شکسته، رفته، بی‌صدایان.
        اینجا همه چی غرق در گناه،
        آلوده، بی‌انتها، بی‌رحم.
        از جفا تا هیزو، خراب،
        همه با هم نشسته، پای سفره‌ای بی‌ارزش.
        دنیا نیا، ای من دنیا نیا،
        که کثیفی پایانِ سپیدی دیدم.
        سیاهی در اوجِ تمیزی،
        با هر دستی که باز کردی، تمام دیدم.
        دنیا، یک وعده توخالی،
        پُر از ادعا، پُر از خیانت، پُر از خون.
        پُر از جنایت، پُر از مجازات،
        پُر از بی‌رحمی، بی‌عدالت، بی‌امان.
        سخن نکن دیگر از قضاوت...
        من باخت دادم، در این میدان جنگ،
        چون از اول، باهمه ، دوست بودم
        نکردم دشمنی، اعتمادم‌را شکستند ، چون خواندند دستم.
        منو آنچنان خُرد کردند،
        که گویی شیشه را شکستند.
        هرکه رسید، در پهلوی آب کنار آمده،
        موجی خواباند بر غایتِ دل، لنجِ بی‌صدا.
        در اقیانوسِ بی‌انتها،
        درد بسیار، شاید زخم برتن.
        چوبی خشک و بی‌رحم،شد
        لیک بود زمانی، پراز سخاوت، پراز زیبایی.
        حال بگرد درونش، اگر تو دیدی،
        طراوتِ رفته، فراموشی.
        اینجا همه چی غرق در گناه،
        بی رَحم ، بی انتها و آلوده و میکشند آه...
        نکته : [خدمت اساتید شاعرین منتقدین عرض شودچون سبک  متقدم بود و بخاطر بعضی از مصارع  بر قالب نیما در زمان آغازین ۱۳۰۳ بیشتر شبیه است برای همان مستقیما قالب نیما رو انتخاب کردم .....]
        با سپاس از نگاهانتان
        محمدصهبا از تبار توس خرآسآن
        ۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        ۹ روز پیش
        خندانک
        درود برشما
        زیبا وتامل برانگیز بود
        واقعا دنیا جای خوبی نیست اصلا
        اما ما مجبوریم به زندگی
        ومجبوریم که امیدوار ادامه بدیم...
        خندانک
        محمّد صَهبائی بَزّاز  صَهبا
        هزاران درود خدمت استاد شاعره جمیله عجم (بانوی یکتاز واژگان )
        سپاس از سخنان شما و حق باشماست انسان
        متولد و مجبور به زندگیست بدون اینکه ازش بپرسن آیا میخواهی
        در چنین دنیایی ورود کنی ؟


        سپاس از شما و سایه حمایتتان خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        ۹ روز پیش
        درود خداوند روح مادرتان شاد وقرین آرامش کند
        محمّد صَهبائی بَزّاز  صَهبا
        استاد عزیز جناب محمدرضا بخت آزاد منتقد و سخنور ادبی
        سپاس از حس همدردیتان قدردان زحمات شما هستم و خواهم بود



        سپاس از شما خندانک
        ارسال پاسخ
        محمّد صَهبائی بَزّاز  صَهبا
        جسارتا اشتباه تایپی شد جناب استاد محمدرضا آزاد بخت


        بازم پوزش
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        ۸ روز پیش
        دلنوشته آموزنده و زیباست
        جسارتا آهنگ نیمایی نداشت خندانک
        محمّد صَهبائی بَزّاز  صَهبا
        درود بر. استاد ریز بین و نکته سنجم جناب استکی که بسیار
        ادیب بافرهنگ خوشرو هستند سپاس از شما


        جناب استادم من پایین شعرم متمرکز شدم که سبک چون متقدم بود و تقریبا به دوره اول سه گانه نیما نزدیک بود برای همون موج نو یا آزاود نزدم پوزش از شما بزرگوار دقیق
        چون نیما سهگانه هست اوایل وسط و بالغیت

        با احترام دکتر صهبا خندانک
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        ۶ روز پیش
        درود شاعر عزیز
        قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ
        ایام سوگواری عاشورای حسینی تسلیت باد
        السلام علیک یا أباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا سلام الله أبدا مابقیت وبقی اللیل والنهار ولاجعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی أولاد الحسین و علی أصحاب الحسین خندانک خندانک خندانک
        سید مرتضی سیدی
        ۸ روز پیش
        سلام و درود بر شما شاعر ارجمند خندانک
        ...تا شقایق هست
        زندگی باید کرد...
        محمّد صَهبائی بَزّاز  صَهبا
        عرض ادب و درود و احترام به سید بزرگم استاد عشق و سخن که قلم حمایتش بر اشعار من سپید شده به یادگار مانده و سبز گشته


        سپاس از حس زیبایتان و ممنون از قلم حمایتتان



        با احترام کوچک شما دکتر صهبا
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        آذر دخت

        د یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور ااا کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
        شاهزاده خانوم

        تمام صحنه ی بی اتفاق من و شما ااا به باد و پیرهنی زرد بستگی دارد
        سید مرتضی سیدی

        تا کی چو شمع گریم ای گل درین شب تار ااا چون صبح نوشخندی تا جان دهم به بویت ااا ای گل در آرزویت جان و جوانی ام رفت ااا ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت ااا از پافتادگان را دستی بگیر آخر ااا تا کی به سر بگردم در راه جست و جویت
        میکائیل نجفی(سراب )

        رسد ایام اندوه به پایان خویش به میمنت قدوم حضرت دوست اا قلبت صحیح نگهدار که جای درنگ نیست اا بداهه ت
        سید مرتضی سیدی

        در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی ااا خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی ااا دل که آیینه ی شاهی ست غباری دارد ااا از خدا می طلبم صحبت روشنرایی ااا کرده ام توبه به دست صنم باده فروش ااا که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی ااا نرگس ار لاف زند از شیوه ی چشم تو مرنج ااا نروند اهل نظر از پی نابینایی ااا جوی ها بسته ام از دیده به دامان که مگر ااا در کنارم بنشانند سهی بالایی ااا کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست ااا گشت هر گوشه ی چشم از غم دل دریایی اااا اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1