باز هم سکوت کردم لب دوختم ....
سکوت کردم آرام...
زندگی به من زیاد آموخت
آزمون دادم، سرِ هر بُرد و باخت
در این دانشکدهی بیرحم.
یاد بگیر نیش خوردی،
آخ نگی ساکت بمونی!
یاد بگیر حتی نیاز
به پادزهر، در این جهان، نداری.
قلبها میشکند، بیخبر،
از آنهایی که انتظارَش را نداشتی.
خیانت ها ، میرویند، در تاریکی،
در خلوت، در خفا، در تنهایی.
سینه میسوزد، از داغِ مادرم،
که عشق را، به مقامِ او، بالابردم.
آخ دست بر سینه، نزنی که میسوزد،
هرچند رخ زیبایش ندیدم ، به خاک سپردم.
شرحه شرحه از فراق یار گویم
آن یار غار گویم
که فراقش جانسوزی شد
بر فراق مادرم ...
خسته از خودم، بیزار از دروغ،
انتخاباتِ غلط، دوست یا دشمنِ، راه؟
بخدا اگر بدانی، چه گویم؟
دنیا نیا که پُر ازبی رحمی و اشتباه .
پُر از قصههای پُر از غصه،
پُر از دردهای بیمُسکن، بیامان.
پُر از زخمهای جا باز کرده،
رد شده، شکسته، رفته، بیصدایان.
اینجا همه چی غرق در گناه،
آلوده، بیانتها، بیرحم.
از جفا تا هیزو، خراب،
همه با هم نشسته، پای سفرهای بیارزش.
دنیا نیا، ای من دنیا نیا،
که کثیفی پایانِ سپیدی دیدم.
سیاهی در اوجِ تمیزی،
با هر دستی که باز کردی، تمام دیدم.
دنیا، یک وعده توخالی،
پُر از ادعا، پُر از خیانت، پُر از خون.
پُر از جنایت، پُر از مجازات،
پُر از بیرحمی، بیعدالت، بیامان.
سخن نکن دیگر از قضاوت...
من باخت دادم، در این میدان جنگ،
چون از اول، باهمه ، دوست بودم
نکردم دشمنی، اعتمادمرا شکستند ، چون خواندند دستم.
منو آنچنان خُرد کردند،
که گویی شیشه را شکستند.
هرکه رسید، در پهلوی آب کنار آمده،
موجی خواباند بر غایتِ دل، لنجِ بیصدا.
در اقیانوسِ بیانتها،
درد بسیار، شاید زخم برتن.
چوبی خشک و بیرحم،شد
لیک بود زمانی، پراز سخاوت، پراز زیبایی.
حال بگرد درونش، اگر تو دیدی،
طراوتِ رفته، فراموشی.
اینجا همه چی غرق در گناه،
بی رَحم ، بی انتها و آلوده و میکشند آه...
نکته : [خدمت اساتید شاعرین منتقدین عرض شودچون سبک متقدم بود و بخاطر بعضی از مصارع بر قالب نیما در زمان آغازین ۱۳۰۳ بیشتر شبیه است برای همان مستقیما قالب نیما رو انتخاب کردم .....]
با سپاس از نگاهانتان
محمدصهبا از تبار توس خرآسآن
درود برشما
زیبا وتامل برانگیز بود
واقعا دنیا جای خوبی نیست اصلا
اما ما مجبوریم به زندگی
ومجبوریم که امیدوار ادامه بدیم...