پنجشنبه ۱۹ تير
فریادهای روح زخمی شعری از مریم ثامری
از دفتر درد و سکوت نوع شعر موج نو
ارسال شده در تاریخ ۱۲ روز پیش شماره ثبت ۱۳۸۶۹۵
بازدید : ۸۸ | نظرات : ۲۰
|
آخرین اشعار ناب مریم ثامری
|
از واژههای پر از درد،
از بغضی که گلویم را چنگ میزند،
بیزارم.
از نگاه سرد این مردم،
از غمی که قلبم را می فشارد،
از هستی، از هر چه هست،
بیزارم.
روحم نوازش می خواهد،
اما دستها غریبهاند.
سرم شانهای استوار میجوید،
اما شانهها فریب کارند،
دلم آغوشی گرم می طلبد،
اما آغوشها بیاعتمادند.
از این جهان، از هستی،
بیزارم.
از تملق های بی احساس،
از خنده های دروغین،
از چشمانی که فریب می بافند،
از صورتک های تهی از مهر،
نفرت دارم.
از این شب تیره و خاموش،
از این سکوت مرگبار،
از فریاد های خسته ام،
از این روح زخمی و بیمار،
بیزارم.
از حسرت های بی پایان،
از نبرد عقل و دل،
از نفس های بی رمق،
از اشک های جان فرسا،
بیزارم، بیزار.
فردا که برسد می گریم،
آرام که شدم می خندم،
صورتک ها بر چهره می زنم،
قلب و احساسم را اسیر می کنم،
و به ناچار ادامه می دهم...
|
|
نقدها و نظرات
|
خواهش میکنم ایرادی نداره از نظرتون ممنون🌹 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
اما دستها غریبهاند.
سرم شانهای استوار میجوید،
اما شانهها فریب کارند،
دلم آغوشی گرم می طلبد،
اما آغوشها بیاعتمادند.
از این جهان، از هستی،
بیزارم.
درود بر شما بانوی عزیزم
تلخ اما بسیار زیبا بود