...مفرد حقوق...

به نام خدا

     ...مفرد حقوق...

وقتی نمی شود
زندگی را از حقت بگیری
حقت را از زندگی بگیر
حق
مفرد حقوقی است
که به ناحق پایمالمان کردند
تا مالباخته ای نه
خود باخته ای بیش نباشیم
من و تو
اهل معامله نیستیم
اهل مجادله ، مکاشفه
معادله هم نیستیم
وقتی امیدمان را با چوب حراج می رانند
نا امیدیّمان را
به ارزنی مفت هم نمی خرند
عده ای که
با راست به رهایی نمی رسند
ناراستی را
با دروغ های آرایش شده آراسته اند
و کرکس ناکسشان را
با نام طوطی سخنگو به ما می اندازند
ما
از نسل آرزوهای بر باد رفته ایم
آرزوهایی که
در مصاف گلوله و خون
واژگون می رویند
این روزها که بدون اختلاس
غلظت خلوصت مشخص نمی شود
آرزو
ارادتش را با قطره های گردنبند مرواریدش
ارزانی ارض موعود کرده است
تا
عریضه ی عُرضه هایش را
به عرض جغرافیای تاریخ بیفزاید
زایشی که زیورآِلات ذهنش را
با زبوری از بوریای بودن
در کام زنبورهای بی عسل
غزل کرده اند
و ما با کسالت اندیشیدن
 به عمق فاجعه
پی می بریم
و بر این باوریم
که امید به آرزویش می رسد...

        ع.ن.س