سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
|||||||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
بانام ویادخدا
درود برشما جناب فریادی عزیز
آفرین بسیارزیبا بود
لذت بردم
🌼🧊شعرتان درعین داشتن تصاویر زیبا وبکر بسیاربلندمعنا بود
اگر بادقت بخوانی هربندش مخاطب را به تامل وتفکری عمیق دعوت می کرد!
مثلا دربنداول از آرایه ی ایهام استفاده شده
ثریا هم نام زنی است و هم که نام دیگرآسمان که فک میکنم دراینجا نام زنی است ...
شاعرمی گوید خواستم به ثریا برسم
ثریا کیف گمشده اش رادربازارازمن طلب میکرد
کنایه ی عمیقی پشتش بود
ومیشود خیلی درموردش حرف زد وبرداشتهای گوناگونی ازآن داشت
یاشاعر منظورش این است که در راه رسیدن به عشق و کسی که دوستش داری خیلی پستی بلندی وسختی است ویا اینکه می گوید من ثریا را عاشقانه دوست داشتم ولی او فقط به دنبال جیب پولم بود تا برایش خرید کنم فقط و به پول من فکرمیکرد وعشقی درکارنبود ....
معضلی که الان گریبانگیر رابطه های امروزی است که همه چیز پول شده و دختران وپسران عشقی ندارند فقط همدیگر رامی تیغند..
🌼♦️دربندبعدی
خواستم به قله قاف
رهسپاربشوم
قاپم را دختری در مترو زد
که اینجاهم بسیارتامل برانگیزه این جمله
قاپ رادزدیدن هم
همانطور می دانید کنایه از این است که کسی را به لطایف الحیل تحت تاثیر قرار دهند و آنچنان نظر مساعدش را به خود جلب کنند که هر چه از او بخواهند بکند
که البته رهسپارشوم بهتره وروانتر
خواستم رهسپارشوم ازنطر تالیفی بهتره ودرست تره
🌼♦️ویا این بند :
بساط سمبل هایم راگذاشتم گوشه ی
آخرین روز های اسفند
به حراج
ولی دیدم
همه به بساط گل های مصنوعی
هجوم بردند
دراینجا هم شاعر ازبی مهری مردم میگوید
مردمی که این روزها اینقدر بی عاطفه شده اند که گلهای مصنوعی را بهتردوست دارند تا گلهای زیبای طبیعی واین خودش یه درده یه جورایی میشه این برداشت راکرد که من عشق واقعی رادرکف دستم گذاشته ام و چوب حراج به دلم زده ام اما کسی نمی فهمد ودرکی ندارد حتی مخاطب با این تصویر یادکودکان کار می افتدکه گل بدست درهوای سرد کنارخیابانند ولی کسی اعتنا به آنها نمی کند ....
🧊🌼درهرسه بندبالایی شعربه نوعی شاعراعتراض هم دارد به اوضاع کنونی جامعه وفقری که گندزده به همه چیز و تمام امورزندگی راتحت تاثیرقرارداده. معیارها و ارزشها را عوض کرده
دیگرعشق آن مفهوم قدیم راندارد کسی برای احساسات پاک ارزش قائل نیست
وفکروذکر مردم پوله
🌼♦️ودراین بند:
قهوه تلخ در دهان من شیرینی گزی دارد
من فقط
گاو پیشونی سفیدی هستم
در خواب
این گله سر گردان....
دراینجا هم شاعر شکایتی شاعرانه دارد از روزهایی که بروفق مرادنیست تضادزیبایی بین قهوه ی تلح وشیرینی دهان دراینجا وجود دارد
یعنی هیچ چیزی باب میلش نیست!
کسی به من گفت
تو هیچ نمیفهمی
نمیدانست که من همیشه بر هیچ سوارم
این بندهم بسیاربامعناوزیباست
سواربودن برهیچ یعنی بی هدف بودن وروبه سقوط بودن یعنی مهم نبودن هیچ چیز
شاعراز رسیدن به پوچی می گوید
🌼♦️دراین بند
کسی از ته اتوبوس
خودش را به زور به من رساند
تا بگوید گوشه ی مو هایت سفید شدهاند
و قامت ت خم
چقدرزیبا وتامل براانگیزبود این بند
کنایه ازاینکه ناغافل عمرآدم میگذرد وبه خودت می آیی ومی بینی عمری ازتو گذشته
حکایت تمام جوانان امروز که درگیروداراین مشکلات اقتصادی امروز آرام وبی صدا دارند له می شود و توان تشکیل زندگی وحتی یک ازدواج ساده راهم ندارند و زیربارانواع اقسام دردها ومشکلات مانده ودارند پیرمیشوند وهیچکس هم ککش نمی گزه
🌼♦️ودراین بند:
قبر های خالی
جایی ست خوب
برای گریستن
وفحش های آبدار
جایزاست دردل کوه گفتن
کنایه ازاینکه آدم بمیره بهتره دراین زمانه ی پرازدرد ورنج
وهرچه بگی هم فایده ندارد
🌼♦️واما بندآخر
آن قناری که از قفس پرید
و نشست بر شاخه ای آرام
انگار داشت به ریش من می خندید
و من در اندیشه ی
باز گشت ش
قفس پر دانه را
به شاخه آویزان کردم
این بند به تنهایی خودش یک شعرزیباست
واما شاید درنگاه اول مخاطب ارتباطش را با بندهای بالا درک نکند و گسسته باشد ازبقیه ی شعر ولی درواقع اصل شعرهم همینجاست..
قناری ای که ازقفس پرید کنایه ازیاری است که رفته و دیگر نیست به دلایلی که دربندهای بالا می توان کشفش کرد
اما شاعر هنوز دراندیشه ی بازگشتش درهای قفس را بازگذاشته وهنوزبه عشقش دانه می گذارد کنارقفس ....
شعرعلی رغم لطافتی که داشت در واقع دردل وشکایت واعتراضی بود از زمانه وآدمهای الان
واتفاقا خیلی هم موفق بودبه نظرمن نه زبانش گزنده بودونه توهین آمیز
آفرین
با آرزوی موفقیت برای شما هنرمندتوانا