پنجشنبه ۲۲ آذر
شرجی شعری از پژمان بدری
از دفتر سپیدانه نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ ۶ روز پیش شماره ثبت ۱۳۴۲۲۸
بازدید : ۳۹۸ | نظرات : ۲۴
|
آخرین اشعار ناب پژمان بدری
|
منتظر بودن فعل قشنگی نیست
چکِ بخت برگشته که برگشت خورد
صاحب خانه
مُدام موعدِ تخلیه را چِک می کرد
و مادرم آخرین بافه ی موهایش را
که می فروخت
منتظر بود
من بزرگ و نان آورِ خانه شوم
منتظر بودن فعل قشنگی نیست
شبیه پرنده ای که پشتِ پنجره
دلباخته ی دانه پاشیدنَت شده؛
نگاهت می کنم،
نگاهم می کند امواجِ دریا
مناظرِ قابِ عکس تو
چشم های تو
که هویت من بود
همین جا هوا شناسی اعلام می کند:
هوای این زخم ها بسیار شرجی ست
دود از سرم بلند می شود
هر شب
قطاری از ستونِ فقراتم می گذرد
و چندین خداحافظ
درونم پیاده می شوند
تا به تکرار این سوالِ مرموز را
باهم مرور کنیم:
چرا ماهیِ خیره سر از تُنگِ تقدیر
به سمتِ دیوارِ آبی بیرون می پَرد؟؟؟
مثل من
که وقتی ترک کردن جایِ تو
زنگِ در را زد
روزی صد بار از ارتفاعِ یک سقوط
به بزرگراهِ زندگی پرت می شوم
و روحم
شبیه پرنده ای که پشتِ پنجره
دلباخته ی دانه پاشیدنَت شده؛
نگاهت می کند
منتظر بودن فعل قشنگی نیست
ما خانواده ی منتظری هستیم
تا همیشه چشم انتظار چیزی باشیم!!
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بر شما جناب دکتر محمدی عزیز | |
|
درود استاد محمدی بزرگوار بهره بردم از کلاس درستان سلامت و تندرست باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سپاس خدای را که فرصتی دوباره داد تا در دانشگاه شعر ناب نقدی بنویسم هرچند همه ی سعی من در این است که مطالب آموزشی را در قالب درسنامه تقدیم دوستان کنم و زیاد برای شعرای گرامی مزاحمت ایجاد نکنم اما گاهی لازم می بینم نکاتی را در شعر عنوان کنم
پژمان از آن دسته شاعرانی است که با مرور زمان اشعارش مسیر خود را پیدا میکند مدتی است احساسم این است که پژمان از شدت و حدت تصاویر سورئال خود کاسته و بیشتر، حس و عاطفه را با نگاه رئالیستی دنبال میکند اما خب برای کسی که مدت های مدید از تصاویر سورئالیستی استفاده کرده و مبنای خود را آشنازدایی در شعر سپید گذاشته قطعا رگه های پررنگ این تصاویر درشعرش نمود دارد که این شعر هم از این قاعده مستثنی نیست.
شعر شرجی پژمان بازتابی است از مشکلات اجتماعی که شاعر با روایت از خود، آن را به اجتماع منتقل میکند روایتی که داخلش خرده روایت هایی هم به چشم میخورد هم راستا و همسو با روایت اصلی. روایتی که محورش اقتصاد است و با عاطفه تمام میشود و قطعا و حتما پیوند عمیقی بین اقتصاد و عواطف وجود دارد هرچند پژمان موتیف های دیگری را هم میتوانست وارد جریان روایی شعر کند اما یا حوصله نداشته یا ترس از اطناب باعث خلاصه گویی شده است
در برخی سطور من حس حشو داشتم و می شد جور دیگر و بهتر و موجز نوشت مثلا
(روزی صد بار از ارتفاعِ یک سقوط)
به بزرگراهِ زندگی پرت می شوم
چون در سقوط ارتفاع مستتر است میشد نوشت
(روزی صدبار از سقوطی
به بزرگراهِ زندگی پرت می شوم)
یا سطر آخر اگر کلا نبود شاکله ی شعر هیچ تغییری نمیکرد میشد نوشت
ما خانواده ی همیشه منتظری هستیم
و دیگر نیازی به سطر آخر نبود چرا که شخص یا اشخاص منتظر، همیشه منتظر چیزی هستند
با این حال تصاویر بکری مانند عبور قطار از ستون فقرات، پیاده شدن خداحافظی و زخم شرجی (بهترین تصویر) از نقاط قوت شعر بودند بقیه ی تصاویر هرچند دستمالی شده بودند اما باز به شیوه ی نو بیان شده اند مانند تصویر تنگ ماهی و پرنده ی پشت شیشه یا سقوط از ارتفاع وسط اتوبان زندگی
به پژمان عزیز بابت خلق این اثر تبریک میگویم
یا حسین بن علی
سید هادی محمدی