يکشنبه ۱۱ آذر
کباب بره شعری از احمد حسنی
از دفتر چرخ و فلک نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ ۲ هفته پیش شماره ثبت ۱۳۳۶۹۸
بازدید : ۳۰ | نظرات : ۶
|
آخرین اشعار ناب احمد حسنی
|
منقل کباب ذوب می شد.
به دور خودش می چرخید
و تنوری که در
داغی خودش می سوخت
سرفه می کرد.
بیچاره نان لواش های
شاطر؛
بیچاره گوشت های که
در هم خرد می شدند.
له می شدند.
آن چرخ گوشت
هم در خود می ریخت
ناله می کرد.
صدای پچ پچ
قاشق و چنگال
در بشقاب های خالی
نقش می بست
در گوش.
و برنجی که
ضجه می زد
در شکنجه گاه دیگ.
شعله را بر جان می خرید.
چه تلخ بود آن لحظه اول.
گریه های گوجه فرنگی
زیر تیغ چاقو.
و چاقویی که
از ترس تیز شدن؛
خود را می برید.
کمر ناراست کرده بود
آن صندلی نگون بخت
هم باید دیسک کمر را
می خرید بر جان
هم جان را میداد
برای دیسک.
سیخ های کباب
چه مظلوم بودند.
پیاز پیچاره در
گیر خود بود.
با پوست نازکش
گریه می کرد.
اشک می ریخت
و در گیره های رنده
گیر می کرد.
حال آماده است
یک میز و یک
خوراک بره
دندان گیر.
#احمد_حسنی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.