سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        « غروب نام تو را درمشرق کلمات منتشرمی کند»

        شعری از

        عابدین پاپی(آرام)

        از دفتر سرما سرِ ما را گرم می کند نوع شعر افراغ اندیشه

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۳ ۱۷:۳۰ شماره ثبت ۱۳۱۸۱۲
          بازدید : ۱۰۲   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        به درونم به صداقتم احترام نمی گذارم
        تا زمانی که لبخندها را گریان می بینم
        تازمانی که زیبایی ها را زشت
        خیابان را افسرده
        ودرختان را برشاخه ی باد پژمرده
        احترام نخواهم گذاشت
        به گذشته ، حال وآینده ی تفنگی که
        ناجوانمردانه قلب مهربانی را هدف می گیرد!
        اما به تو ای انسان احترام می گذارم
        به تو که گرسنگی فقر را درک می کنی
        تشنگی آب را می فهمی
        و برای آزادی باران ،آبادی یاران زیر بارِ استثمارنمی روی!
        اکنون که برمی خیزی
        غروب نام تو را درمشرق کلمات منتشرمی کند
        اکنون که می نشینی صبح به احترامِ چشمانت بلند می شود
        و به حرمتِ آفتاب به سجود می رود
        به درونم به درونت خواهم گفت ای انسان
        آنسان که
        تو زیباترین پیام آورِ واژِگانی که شعر را ملاقات می کنند
        من مغموم تراز هرغمی ام که
        از شاخه ی شادی اش جدا می شود
        اندوه تر از یک گریه که بی چشم ،خشم می شود!
        بی خورشیدِ تو ، هیچ صورتی زیبا نیست
        و چنین است که
        تیرگی کسوف، پیرِگی خسوف، همیشه با من است
        منِ من، واژگون که می شود
        نم نمِ باران ایمانش را درمستانگی شب کشف می کند
        و می رود
        تا جاودانگی دیوار
        وآوارگی آوار را
        تلخ تر از هرشیرینی فرهاد کند
        به احترام درونم به حرمتِ درونت برمی خیزم
        چنان رودی که
        می رود تا زندگی اش را به مرگ بسپارد
        چنان دریایی که
        به احترام چشمانِ تو
        درشبی برف گون موسیقی روز را می نوازد!
        می نوازد
        خون رنگِ خودش را قرمز تر از برف می نوازد
        و دیوار صدای کلمات را درزندان خود ...
        خود که خودگون می شود
        باورش را ازدست می دهد
        و ایمان می آورد به خودشیفتگی طوفان
        به باریدن نقطه هایی که بی حرف، کلمه و فصل
        یک گام جلوتر از ویرگول ایستاده اند!
        ...... .......
        دلم برای دل شکستگیِ وابستگی می سوزد
        برای همبستگی
        آنگاه که تن فروشی می کند
        تا عریانی تن ها را بپوشاند!
        عابدین پاپی(آرام)
        26/2/1402
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        جمعه ۱۹ مرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۵۸
        درود استاد عزیز خندانک
        شاهزاده خانوم
        شنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۳ ۰۰:۱۵
        چه فرازهای قشنگی داره... خندانک
        در کل بسیار زیباست با وجود پیچیدگی قابل فهم... خندانک خندانک
        درود استاد معزز خندانک
        شبتون آروم خندانک
        عليرضا حكيم
        شنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۳ ۱۴:۲۲
        درود
        خندانک خندانک خندانک
        فرامرز عبداله پور
        پنجشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۳ ۱۵:۵۵
        درود
        زیبا و دلنشین و پر معنا
        سروده اید
        ⚘🌺❤
        رقص قلمتان ابدی
        محمد باقر انصاری دزفولی
        پنجشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۳ ۱۹:۰۷
        شاعر گرامی
        طبعتان جوشا
        زبانتان گویا
        قلمتااان نویسا
        هزاران درود
        خندانک خندانک خندانک
        محمد شریف صادقی
        جمعه ۱۹ مرداد ۱۴۰۳ ۰۰:۳۱
        درود...کلام شما بسیار زیباست و حاکی از قلمی ورزیده است اما متاسفانه - تکرار می‌کنم متاسفانه - کلام فخیمی مانند این آنچونان که باید توسط عده زیادی درک نمی‌شود. سبک شما برای من جالب است یک جور انتقال و تحول «نرم» در مضامین شما هست همچنین استفاده زیاد از خانواده جناس؛ شما جای استاد بنده هستید اما پرسشی دارم که جسارت می‌کنم و می‌پرسم؛ مثلا در عبارت:
        «ای انسان آنسان که تو زیباترین پیام آورِ واژِگانی که شعر را ملاقات می کنند...»
        اگر بگوییم «...تو زیباترین پیام‌آور واژگانی، (آنگاه) که شعر را ملاقات می‌کند(یا می کنی)...»
        از جهت معنوی: انسان همیشه زیباترین پیام آور واژگان نیست؛ بلکه آن زمان که شعر را «ملاقات» می‌کند (چقدر این بیان شما زیباست!) اینگونه است.
        ضمنا در پیشنهاد بنده مجاورت میان «گ» و «ن» در واژگان و آنگاه تکرار میشود و حتی برعکس می‌شود و این موسیقی کلام را بهتر می‌کند. و در نهایت وجود هجاهای کشیده با الف کلام را شکوهمند تر هم می‌کند.
        البته ممکن است بنده در اشتباه باشم...
        آوا     صیاد
        جمعه ۱۹ مرداد ۱۴۰۳ ۰۰:۴۱
        درودجناب نوع نوشتارش سبک خاصی است که در طول زمان تحول ساختاری یافته که هرگز نمی توان تغییرش داد
        باسپاس شما جناب صادقی وجتاب پاپی
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        جمعه ۱۹ مرداد ۱۴۰۳ ۱۸:۰۷
        درود برشما

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2