افسونگرِ شیطان و نور ، مصلوبْ مسیحایِ تنم
نیایشِ کارونْ خیال ، دریایِ مواجْ دامنت
آتش وشِ ساغرْ شکن ، هستی رمیده از عدم
آغاز و پایانِ زمان ، نقش و نگارِ دامنت
ای سرزمینِ گمشده ، آزاده تن ، سیستانْ خیال
موعودِ هامون و انار ، بر دل نشسته آتشت
سرفرازم کن مرا بانویِ صحرا از لبت
قلبِ هوس خواه و تبِ اهوازِ داغِ بوسه ات
آنقدر مستم از تو که افسانه یِ مستان شدم
یک جلوه کرد چشمانِ تو ، بدنامِ شهرآشوبْ شدم
زیباییِ تسخیرگر ، عرشِ اهورا بوسه ات
بی هرمِ معراجِ لبت ، مستِ هبوطِ شب شدم
من ماندم و رویایِ یار ، سرگشته گشتم او نهان
پنهان شد و قلبی شکست ، آتشکدهْ شد شعله ور
بر گردِ این آتشْ غزلْ ، میخواند یسنا نامِ تو
زیبا پرستی سرکشم ، آتشْ ستایش ، شعله ور
فرشته آسا ، رشکِ ماه ، ای زن ترین روحِ جهان
دنیایِ من آیینه ایست ، شانه به موهایت بزن
خود را تماشا کن ببین ، تصویرِ توست باران و رز
از چینِ دامانْ زندگی بر شبْ زده جانم بزن