سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        آلو بخارا

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲ ۰۴:۳۳ شماره ثبت ۱۲۸۱۵۵
          بازدید : ۱۳۵   |    نظرات : ۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        آلو بخارا
         
        همچنان من با خودم دارم مدارا میکنم
        انگاربا خود دشمنم !
        رسمم با دوست مروت است و با خویش ،
        مدارا میکنم
         
        تازگیها تن ام را ندار و، جیب ام را حسابی ،
        دارم دارا میکنم
        یه رژیم سردرگم افتاده به جانم ،
        که ختم خواهد شد یقین به اسکلت
        گمان میکنم که تا چند وقت دیگر
        با بادکنک گازی ،
        خودم را ازاین پائین پائین ها ،
        راهیِ بالا میکنم
         
        همه داراییِ قلبم را ،
        مقایسه با سارا میکنم
        انصافاً قلبِ سارا رئوف ترست زقلبم
        برای خود کلاسی میگذارم
        باش تا بنگری که منِ درب و داغون ،
        چه کارها میکنم
         
        ایده هایی که چو پروانه ،
        به اطرافم خودنمایی میکنند ،
        بدون هیچ رحمی ، میگیرم و با سوزن فرفره ،
        درقالب شعری ، نثری
        چه فرعی و چه اصلی
        میچسبانمشان به میان دفترِچون خودم ، کاهیم
        درمیان این حیاتِ بس فُکاهیم ، با اینهمه مفاهیم
        " از این نظر که پُرتنوع اند و بی تکرار " ،
        تبدیل به افتخارِ سالهام میکنم
        میدانم که انتقام جزیی ست ، زاین دنیای زیبا
        چون تا چند وقت دیگر، اجل هم خودم را ،
        میچسباند به دفترِ این خاک
        ازاین کارش هم شاید ، حالها میکند
         
        حیاتم تازگیها یه جورایی ، سوءهاضمه گرفته
        افکارم را مالامالِ ز وجدانی همچون ،
        آلو بخارا میکنم
         
        زمغزم کمک میگیرم
        زقلبم کمک میگیرم
        کمک میگیرم از آزادی ام
        صندوق جان را پُراز، اینهمه آراء میکنم
         
        مشورت میکنم اما ،
        همان کاری که نیک است را به انجام میرسانم
        آنقدربا خویش مدارا میکنم ،
        تا خودم را به زعم خویش تبدیل ،
        به یه والا میکنم
        بعد مثلِ یه نقاش ، که میرودعقب تا تابلواش را
        بنشیند به تماشا
        به آنچه خلق کردم ،
        تا ابد ، با شوق و غم ،
        نگاهها میکنم
         
        اما این روح خودساخته ،
        با آن روح نوزادی که خالق خلق نمود ،
        از آسمان تا به زمین ،
        فرقها نموده
        روح نوزادی ام ، خیلی خیلی بهتر بود
        پس این تلاشهای من چه بود ؟
        " مثل اینکه شاه ببخشد ،
        شاه قلی هیچگاه نمی بخشد " ،
        خود را همراه ، با قاضیِ وجدان ،
        راهیِ شراره های کاملاً بیرحمِ نارها میکنم
         
        بهمن بیدقی 1402/11/9
         
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        فرامرز عبداله پور
        يکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲ ۱۳:۳۴
        درود
        زیبا ودلنشین وباملاحت
        وپر احساس سروده اید
        🙏❤🌺⚘🙏
        رقص قلمتان ابدی
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲ ۱۳:۵۶
        با سلام و عرض احترام آقای عبداله پور گرانقدر
        بزرگوارید
        سپاس بیکران از مهر بیکرانتان
        شاد باشید
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        شرابی پر است از صواب سرودی گوارا و ناب ااا مرامت همه حُسن خُلق و پاداش تو صد ثواب
        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4