گوشهٔ دیوار
غیر عاشق کس از این قصه خبردار نشد
کنج زندان کسی گوشه دیوار نشد
در گلستان جهان بس گل زیباست ولی
هیچ گل همچو گل دیدهٔ دلدار نشد
بادهٔ عشق تو از روز ازل هوش ببرد
آن که شد مست ز رخسار تو هشیار نشد
سر ما گر برود مهر تو از سر نرود
نیست عاشق وو که از عشق تو بر دار نشد*
روزگاری گذرد لیک نخواهی فهمید
کس چو من بر لب لعل تو گرفتار نشد
گر چه ما را تو براندی ز در خانه خویش
دل ما در هوس خانهٔ خمار نشد
از قلم قول گرفتم سخن از عشق نکن
چه کنم جز سخن عشق پدیدار نشد
مرکز عشق تویی حول تو من چرخیدم
حیف اما دل تو نقطهی پرگار نشد
گر تو خود باز خری این دل بشکسته ز ما
ور نه کس چینی بشکسته خریدار نشد
«هر چه از بخت سیاه خویش نالیدم نشد»
گله از بخت بد اما دل من! کار نشد
غزل ما که نشد قابل روی تو شود
خوش به حال وو که در دیدهٔ تو خار نشد*
گر چه احسان تو از حد غزل بیرون است
جز غمت قسمت این شاعر غمخوار نشد
* وو (بخوانید وُ) را به جای کلمه او آوردم تا شعر دچار ایراد وزنی نشود.
تاریخ سرودن شعر به ۲۶ام اسفندماه ۱۴۰۱ برمیگردد.
خوشحال میشم که عزیزان با نقدهاشون به بهتر شدن کلام من کمک کنند.