من کجای دل تو جادارم ؟
پس از این رسوایی
پس ازاین در به دری ها و همه شیدایی
خیلی تنهام لیلی
شهره شهر م و دیوانه مرا میخوانند
.................، بی کس و کارم دانند
بعد از این جنگ و جدلها و جگر سوزی ها
چشم امید بر آن قامت رعنا دارم
در کجای دل تو جادارم .........؟؟
ماه من .....!!
ساعتی چند کنارم بنشین .........
بنشان شعله ی این عشق جگر سوز مرا
پرکن از عطر حضورت شب تنهایی من
روشنی بخش ، تو ای مهر جهان روزمرا
وه چه آسان به تو من دل دادم
بی تو مجنونم و آواره صحرا لیلی
بی تو دیوانه تر از فرهادم
خبرم کن گل من ، با تو سخنها دارم
در کجای دل تو جادارم ......؟؟
حتی یک لحظه هم از یاد تو غافل نشدم
من همان مست و خراباتی ام ، عاقل نشدم
چه غزلها که سرودم بی تو
چه ستم ها که کشیدم ای یار
من تنها من شیدا من دلدادهء رسوا
من عاشق ...........
من عاشق که به دل اینهمه سودا دارم
در کجای دل تو جادارم .....؟؟
عشق من .....
نیستی تا که ببینی که چه آمد به سرم
بی تو آواره شدم ، خسته شدم ، در به درم
من در این شهر غریبم لیلی
درد دوری تو خون ریخته در این جگرم
شهریار سخن عشق ، چه زیبا میگفت
"پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم"
ای که در قلب منی ،
من که اینگونه به دل سوز و تمنا دارم
در کجای دل تو جادارم .......؟؟؟