دوشنبه ۳ دی
روستایی شعری از علی صمدی
از دفتر بهترینم باش نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۲ ۱۳:۴۲ شماره ثبت ۱۱۷۹۱
بازدید : ۹۰۵ | نظرات : ۱۳
|
|
صمیمی ام
مثل آویشن
آمیخته با عطر پونه های وحشی
مجذوب طراوت علفزارها
خو گرفته ام با گندم و داس و درو
شرجی ظهر شلتوکها
و تاسه های خوشه ی جو
رقص سنجاقکها را دیده ام بارها
با پروانه ها مشق پرواز کرده ام
قار قار کلاغها را میشناسم
و زوزه ی شغالها را شنیده ام در ابتدای تمام شبها
خوابیده ام با زمزمه ی ترانه ی جیرجیرکها
و با آواز خروسها بیدار شده ام
ساده ام
ساده مثل درخت بید
قوی
مثل چَرکهای*کنار رودخانه
رقصان
مثل علف در باد.
بی ریا
مثل جوی جاری از بالای پل کله*
زیر نگاه مردمانم یاد گرفتم
صداقت را
همدلی را
و عشق را
به پابوس بهار رفته ام
زیر سایه ی چنار نظرگاه*
تا بستان را با تمام وجودم حس کرده ام
در موجهای ریز زاینده رود
پاییز را بهتر از هرکسی چرخیده ام
در نقشهای رنگین اش
در خش خش برگهای طلایی اش
زمستان را سالها سنجیده ام
در فرود قطره های بارانی
که از سقف تیری اتاقم مهمان شبم بوده اند
زندگی را تکیه بر دیوار کاهگلی تجربه کرده ام
پیوند زده ام نگاهم را به سایبان کشتزار جالیزها
بوته بوته کاشتم
در نگاهم مهربانی را
و گهگاهی هرس کردم شاخه های خشکیده اندیشه ام را
آب و خاک را باور دارم
دلم را بارها شخم زده ام
برای کاشت دوباره ی دلبستگی
احساس گیاه را در رگ برگهایش لمس کرده ام
وقتی آفتاب می نوشید
در ساحل جوی ها نیایش کرده ام سبزه را.
تلاش پیچک وحشی را حس کرده ام
به گرد راست قامتان سبزه زار
برای رسیدن به بالای زندگی.
من خودم را نفس کشیده ام
در باد ، در صحرا
در برداشتِ محصول.
نامرادی را کوبیده ام
چونان کلوخ ها، با تیشه ی عشق
شکوفه های سیب را حس کرده ام
از درخت توت بالا رفته ام
و دست در دست نهالهای گردو گذاشته ام به مهر.
برگهای درخت مو را چیده ام
به جرم زیبایی شان
برای مقصودی مطبوع.
گاهگاهی ناخنکی زده ام
به آلوچه های باغ مردم
و دیده ام در نگاه صاحب باغ
خشم را با مهربانی
وقتی می گریختم.
تولد گوساله ها را نظاره گر بوده ام
در حمایت مادرانه ی گاوها.
حمله ی مرغ مادر را تعقیب کرده ام
در دفاعی مقتدرانه از جوجه هایش.
به شبنم خندیده ام در صبحگاه
پای برهنه ام را نوازشی سخت کرده اند
ساقه های خشک گندم
در گل و لای لته ها، هنگام تولکی.
کوتاه کرده ام گیسوان سبز شبدرها را.
به سرسبزی صحرا سلام کرده ام
و خیر ببینی شنیده ام.
سختی را
از پدرم آموختم
و مهربانی را
از تمام مادران دیارم
من روستایی ام
اهل کله مسیح
اهل صفا
عشق
سادگی
رفاقت
و خوبی
روستایم جاودانه ترین خاطره ام خواهد بود
هرجا که باشم.
علی صمدی زمستان 91
چرک : درختی بسیار سخت با ساقه های باریک که کنار رودخانه میروید
پل کله : یکی از پلهای تاریخی استان اصفهان که در جنوب غربی شهرستان لنجان قرار دارد
چنار نظرگاه: درخت چنار با قدمت بیش از دویست سال و با قطر حدود 10 متر در روستای کله مسیح
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.