آن روز که غم هایم از این دنیا رحلت کنند ؛
باز دوباره زاده خواهم شد!
زنجیر هایم باز میشود ؛
از اسارت رهایی می یابم ؛
طعم شیرین آزادی را خواهم چشید !
روز ارتحال آنها برای رخت بستن غم هایم از این دنیا هرگز سوگواری نخواهم کرد !
برای وفاتشان قطره ای تأسف نخواهم خورد !
آنها لیاقت جاری شدن اشک هایم را ندارند!
اگر هزار بار هم برایم دنیا از سر گرفته شود؛
آنها را از صندوقچه نسیان و فراموشی بیرون نخواهم آورد!
هزاران لعن بر آنها باد!
آنها بودند که بیرحمانه از من ؛
چپاول کردند جوانیم را؛
به یغما بردند شادابیم را ؛
به تاراج دادند شادمانیم را؛
بر باد دادند عمرم را ؛
پرپر کردند امیدهایم را ؛
مدفون کردند آرزوهایم را ؛
آب کردند واژه به واژه برف وجودم را ؛
جاری کردند سطر به سطر خون رگ هایم را ؛
شکستند صفحه به صفحه دریچه قلبم را ؛
تازه کردند ذره ذره جای زخم کهنه ام را ؛
گلویم را فشردند ؛
قصد جانم را کردند !
هراسان خواهند شد ؛
آن هنگام که ؛
طغیان کند خشمم؛
عصیان کند صبرم؛
فوران کند کینه ام؛
در خیابان ندای دادرسی فریاد خواهم کرد!
امان از آن هنگام که ؛
شادی هایم بر غصه هایم غالب شوند؛
قاتل حزن هایم خواهم شد !
در کنج خیالم روزی صدها بار آنها را حلق آویز میکنم !
در گوشه رؤیایم آنها را هزاران بار گردن میزنم !
دلشان را پاره پاره ؛
نفسشان را مچاله ؛
حال و روزشان را آشفته ؛
سینه شان را شکافته ؛
قلبشان را بیرون میکشم !
هرگز خودسوزی نخواهم کرد ؛
بلکه؛
تمام وجودشان را آتش میزنم !
تاوان پس خواهند داد؛
آن اندوه هایی که گریبان گیرم شدند ؛
روزی به جزای آنچه با من کردند خواهند رسند!
و من با آرامش تقاص آنها را نظاره گر خواهم شد؛
در خروجی شهر مرگشان را جشن خواهم گرفت ؛
بر سر مزارشان فرح بخش خواهم رقصید !