سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
|||||||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
فرصتی پیش آمد تا این چند شعرتان را بخوانم.
قلمتان همیشه نویسا.
از میان این چند شعرتان ـ به گمان من ـ آخرین شعر، یعنی همین "سپیدبامِ رجا" روانتر، رساتر و منسجمتر شده است و در مجموع شعری خوب است هم در صورت و هم در سیرت. در همین شش بیت، هفت بار با ادغام و جابجایی آوا و حذف، گوشنوازی بیشتری نصیبِ وزن شده است: در مصراع اوّل از بیت اوّل، در مصراع اوّل از بیت دوم، در مصراع دوم از بیت دوم (سه بار)، در مصراع اوّل از بیت سوم و در مصراع اوّل از بیت چهارم.
وزن شعر مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن [^ ـ ^ ـ / ^ ^ ـ ـ / ^ ـ ^ ـ/ ^ ^ ـ] است. ولی همانطور که دوستان هم به لغزش وزنی مصراع زیر اشاره کردهاند، این مصراع به دو سبب به ویرایش نیاز دارد:
«تمام سرگذشت زمان بیمها و امید است».
یک اینکه در رکن دوم لغزشی وزنی رخ داده است بطوری که هم در نهایت سبب یک هجای بلند اضافه (در کل مصراع) شده است و هم باعث تغییر دو رکن دوم و سوم از فعلاتن مفاعلن مثلاً به مفاعلتن فاعلن یا مفاعلُ مستفعلن. منظور این است که مشکل وزنی این مصراع فقط بخاطر اضافه هجا نیست، دلیل دیگری هم دارد و آن تغییر آهنگ مصراع، در اثر تغییر دو رکن است و این خود بر اثر نحوۀ استفاده از اختیار (قلب) بوجود آمده است بطوری که از رکن دوم آغاز و رکن سوم را هم شامل شده است. در چنین مواقع عمدتاً تغییر آهنگ و شکست وزن محسوس میشود. (حتّی تبدیل دو هجای کوتاه به یک هجای بلند ـ تسکین ـ در جای التقاط دو رکن هم، بهتنهایی سبب سکتۀ قبیح میشود.) این بود نخستین دلیل که این مصراع به ویرایش نیاز دارد.
دوم دلیل این است که آوردن "بیمها" در مقابل "امید" ـ نه اینکه غلط باشد ـ شستهرفته نیست و رعایتِ ظرافت و باریکنگری نشده است. یکی جمع و دیگری مفرد آمده است و این نوعی ناسازگاری غیرضرور است. هرچند که ممکن است مثلاً در جامعۀ ما بیم از امید بیشتر باشد و در جامعهای دیگر برعکس. امّا این بیشی و کمی را ظریفتر نشان میدهند نه آنکه یکی را جمع ببندند و دیگری را نه. دقّت شود که در بیت زیر، شاعر اندازههای متفاوتِ همین بیم و امید را چطور نشان داده است:
یکی نامهای بر حریر سپید
نوشتند پُر بیم و چندی امید. (فردوسی)؛
یعنی که امید را کمتر (با "چندی" = یکچند => اندکی) و بیم را بیشتر (با "پُر" = بسیار) نشان داده و در واقع در این اندازهها هم پارادوکسی بکار برده است: پُر # کم؛ چنانکه بیم و امید را هم در تقابل با هم آورده است.
سخنشناسان بزرگ ما این تناسب و سازگاری را رعایت کردهاند:
لاف آزادی زنی با ما مزن باری که ما
از امید جنّت و بیم جهنّم فارغیم. (خاقانی).
این است که از برای یک دم
در چارسُویِ امید و بیمیم. (خاقانی).
در امید و بیم عشقت همچو شمع
گاه خندان گاه گریان میزیم. (عطار).
نباید که جان باشد اندر تنم
اگر بیم و امّید ازو برکنم. (فردوسی).
جهاندار کسری چو خورشید بود
جهان را ازو بیم و امّید بود. (فردوسی).
بدارای کیهان و هرمزد و شید
برزم و ببزم و ببیم و امید. (فردوسی).
خواهی امّید گیر و خواهی بیم [خواه اومید...]
هیچ بر هرزه نافرید حکیم. (حکیم سنایی).
زهی پیغمبری کز بیم و امّید
قلم راند بر افریدون و جمشید. (حکیم سنایی).
شنیدم که در روز امّید و بیم
بدان را بنیکان ببخشد کریم. (سعدی).
(منظور از "روز بیم و امید"، روز رستاخیز است.)
طمع وصل تو میدارم و اندیشۀ هجر
دیگر از هرچه جهانم نه امید است و نه بیم. (سعدی).
گر نه امّید و بیم راحت و رنج / پای درویش بر فلک بودی
ور وزیر از خدا بترسیدی / همچنان کز ملِک، ملَک بودی. (سعدی).
مرا امید وصال تو زنده میدارد
و گرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک. (حافظ).
گفت ای بیچاره در پس بیمی نه و در پیش امیدی نه، چرا گریختی؟ (ابوالفضل بیهقی).
امیر پیغامهای قوی داد و بیم و امید چنانکه رسم است. (ابوالفضل بیهقی).
و از چنین نمونهها بسیار است.
خلاصه، منظور این است که حذف "ها"ی جمعِ «بیمها» در مصراع زیر هم بهتر است، اگر نگوییم که ضرورت دارد:
«تمام سرگذشت زمان بیمها و امید است».
بر این پایه، برای خلاص شدن از آن لغزش وزنی و این "ها"ی غیرضرور، لازم است که این مصراع از نو ساخته شود. با درنگ و دقّت میتوانید مصراعی سازگار با ارادۀ ذهنی خود بگویید و بجای آن یکی بنشانید. و حال که بناچار باید مصراع را تغییر بدهید پیشنهاد میکنم اندکی شاعرانگی هم در آن بریزید؛ مثلاً با حذف "سرگذشت" و اینکه زمان را در ظرفی مانند جام ببینید:
پُر است جام زمان از امید و بیم مدام؛
یا:
پُر است جام زمان از امید و بیم بهم.
امید و بیم، همان ترس و رجا، یا مخافت(خوف) و رجاست که در مصراع بعد آمده است. مصراع دوم در واقع در حکم جملۀ پیرو و بیانی تکمیلی برای مفهوم مصراع قبل است نه اینکه این همان باشد:
سیاهچالِ مخافت، سپیدبامِ رجا.
خودِ "سیاهچال" هم ـ در هردو واژۀ ترکیب ـ در تناقض است با "سپیدبام"؛ یعنی از سویی سیاه با سپید، و از سوی دیگر چال با بام. و نیز مخافت با رجا. همۀ کلمات این مصراع، در واقع با نوعی متناقض یا متضاد خود آورده شده است. در مصراع نخست هم که بیم و امید آمده بود. همۀ اینها مایۀ زیبایی شعر است.
موفّق باشید.
با مهر و احترام