يکشنبه ۴ آذر
گذر زمان شعری از بهروز دارابی
از دفتر شعرناب نوع شعر متن ادبی
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۱ ۰۲:۳۳ شماره ثبت ۱۱۷۳۱۴
بازدید : ۱۶۸ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب بهروز دارابی
|
گذر زمان
بوی آشنای خانه از خود بیخودم می کند خانه ای که همیشه امنیتی داشت به وسعت نابسامانی هایم ، جلوی آینه می ایستم و به خودم خیره میشوم ، چشمان خسته ام این روزها کمتر رنگ آسایشی به خودش می بیند .
نگاهم روی قاب عکس خودم که روی میز است می افتد ، وای خدای من چقدر فرق دارد نگاهش چه بغضی دارد . از تلخی های من و از این همه بیگانگی او هم رنجیده است .
دوباره به آیینه خیره میشوم ، چند تار موی سفید که قبلاً نبود و یکی دو خط گوشه ی چشمم حکایت از فاصله است و نابسامانی .
این روزها کمتر به خودم سرک میکشم و بیشتر از همیشه غمگینم ، خودم را جمع و جور میکنم و به قاب عکسم لبخندی میزنم .
خاطراتی را با هم مرور میکنیم من جوانی او را به خاطرش می آورم و او برای موهای سفیدم غصه میخورد ، با اینکه مدتی بود از هم دور شده بودیم باز هم بهترین عکسی بود که در معرض دید میگذاشتمش ، حالا دیگر این سکوت غریب را با صدای خودم می شکنم از او دلجویی میکنم و به او میگویم : خودت میدانی که بهترین عکس روزهای خوب من تویی و میدانی که چقدر دوستت دارم .
آرام او را از روی میز پایین آوردم دستی روی شیشه اش کشیدم و بارها بوسیدمش ، بغلش کردم ، رد اشک هایم روی شیب صورتش می غلتید و سر می خورد ، نمیدانم چقدر برایش حرف زدم تا خوابش برد ،.
برایش قسم خوردم که دیگر از خودم جدایش نکنم و دوستش داشته باشم و تا او نخواهد پیر نشویم .
او با چشمانی که غرق خواب بود به من می خندید و خوب میدانست مثل همیشه به او دروغ میگویم ، عکس بچگی هایم را با همین دروغ از قاب او دزدیده بودم .
بهروز دارابی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.