سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
و بانو آرزو عباسی
به گفتهی میشل فوگو: ما باید زبان را جایی بیرون از زبان بیابیم! یعنی رخدادهای متن در میان بیان ناشدهها رخ میدهد نه آشکار شدهها.
شعر که بالاترین امکان اجراییِ زبان است تنها آنجا اتفاق میافتد که به معنای پنهان یا ضمنی که همان "ادبیت و آنیت" متن است، مجهز باشد. در غیر اینصورت متن (چه منثور چه موزون چه منظوم) حتی با در نظر گرفتن تمام صنایع ادبی و لفظی و معنوی، خیلی شعر نیست یا اگر شعر باشد تبدیل به اثر ادبی-هنری نمیشود. به عبارتی دیگر به قول مارتین هایدگر؛ اثر هنری چیزی جز هستی خودش را آشکار می کند.
[نکته: معنای ضمنی، آن بخش از معنای واژهها و جملات است که به بافت غیرزبانی و جنبههای عاطفی و فرهنگی مربوط است.
معنی ضمنی در معناشناسی زبانی در تقابل با معنی صریح به مفهومی اطلاق میشود که بر حسب تداعیهای عاطفی یا الگوهای متعدد فرهنگی به معنی صریح یک لفظ افزوده میشود. برای نمونه، واژهی گاو که معنی ضمنی آن در مفهوم احمق یا کودن به کار میرود.]
برویم سراغ شعر:
شروع شعر خبر از گلایهای رمانسگونه یا رمانس خاکستری میدهد که ما هیچگونه اطلاعاتی از چگونگی رخدادها؛ جنس حرف دل، نوع ترس راوی، کنار گذاشتن، و مخاطب مستتر آن نداریم. فقط به واسطهی سطر اول به درون رخداد پرت شدهایم... بطوریکه موقعیت ما را به عنوان مخاطب علاوه بر ناآگاهی بر رخداد، به تزلزل نیز میرساند که البته این موضوع خاصیت اشعار امروزی است.
[نکته: جنبش رمانتیسم، احساسات را منبعی اصیل برای تجربه زیباییشناسانه میداند و بر احساساتی از قبیل ترس، حیرت، و تنهایی تمرکز دارد و تاکیدش بر احساس شخصی، فردگرایی، ستایش ارزشها، احترام به طبیعت، و روابط عاطفی است.]
این مخاطب مستتر چه کسی است؟ آیا این پیدای پنهان میتواند همان مخاطب عامی باشد که در حال خواندن یا شنیدن این شعر است؛ یعنی مشارکت مخاطب در روایت.
شاعر در سطرهای بعدی، خبر از بیتفاوتی و نامهربانی این مخاطب پنهان میدهد و عاطفهی یخ زدهای را تصویر میکند که از دل رابطهای زمستانی بیرون آمده است.
در همزیستی فصلهای فراموشی= فصل یخبندان یا عصر بیتفاوتی! در اینجا شاعر محیای ورود به دایرهی معنایی زمستان و معرفی المانهای مورد نظرش میشود.
هویج یخزدهی آدمبرفی= استفاده از نماد و بکارگیری ایماژ.
لرزه تا عمق استخوان بیکسی بیندازد= سوز سرما و در نهایت ورود به زمستان که نشانگر تنهایی و فردیت است، حتی با برداشتی دیگر نشانگر شکاف نسلها و انجماد جامعه.
این ماجرا ادامه دارد تا حضور "زن" در میانه شعر و "من" در پایان که مخاطب را باخبر میکند و متوجه میشویم شخصیت اصلی شعر کجاست و بینندهی رخدادها کیست یا "گمشده" چه کار میکند و چه قصدی دارد... که این همان تخاطب در شعر است.
استعارهی گریههای سررفتهی یک زن: شاعر با نگرش عاطفی، ما را با دلواپسی و ترس از دست دادن، و بطور کلی با دغدغههای یک زن روبرو میکند. اما این زن چگونه اندیشهای دارد؟ امروزی است یا نه! دغدغههای این زن از کجا میآید و به کجا میرود... یا چه جنسی دارد، آیا با توجه به تاویلپذیری در پساشعر نیز ادامه مییابد؟! اینها همه سؤالاتیست که منتقد از دل شعر استخراج کرده تا کشف و برداشت، و سپس پاسخ آن را به عهده مخاطبان بگذارد.
روی اجاق دلواپسی
همانند معناگریزی چاقوست
بر لایههای زیرین لبخند مجسمه...
ول کن آرایش این عبارتها را!
«در اینجا به حرکت پلکانی معنا و ارتباط و اتصال اجزای شعر توجه کنید: از اجاق دلواپسی شروع میشود، چاقو را با معناگریزی (بیانگیزه و بیهدف) دست میگیرد، لبخندی بیروح از سر استیصال میزند، و با لحنی تند به آرایش... نه بیخیال آرایش! با بیان سادگی به فراموشی و کوچ ختم میشود. در واقع زن از این فضای بهوجود آمده شاکیست و قصد رفتن و گم شدن در کوچه پس کوچههای زندگی را دارد.»
یکی از موضوعات اصلی در اشعار امروزی، بازتاب چهره زنان در طیفهای گوناگون است که در برخی موارد بیانگر احوال، کردار، اندیشه، و از همه مهمتر آشکار کنندهی ابعاد هویتی آنان در جامعه امروز ایران میباشد. کنش-واکنشها و منشهایی که به نظر میرسد معلول شرایط اجتماعی و تاریخی است که در آن عرصه، زن میخواهد خود را از قید و بندهای تاریخی و سنتی حاکم بر زندگی یا ذهن و ضمیرش برهاند و هویتهای متکثر، مبهم، و بیگانه را تجربه کند. اگر به روش تحلیل محتوایی به بررسی آثار مدرن و پسامدرن از منظر تحلیل جایگاه و هویت زن در این اشعار با ارجاع به "پارادایم مدرنیسم" و "مبانی معرفتشناسی-جامعهشناسی ادبی" بپردازیم تا از رهاورد تبیین و آشکارسازی مفاهیم، عصیانها و اعتراضهای نهفته در پس این اشعار را بفهمیم و بشناسیم، بدون شک گام مهمی در جهت شناخت و هویت زن معاصر برداشتهایم. که اغلب بیانگر شکاف و چالش میان مبانی سنتی و ارمغانهای مدرنیته و موضوعات فلسفی پست مدرن است.
اما ناگفته نماند در این میان نباید وجه ادبیات فمینیستی خیلی آشکار، و اندیشههای زنمحور بیش از هر عامل دیگر برجسته باشد. چراکه به عقیدهی من تفسیر غلطِ شرقی از فمینیسمِ عملگرای غرب، کلاه پهلوی بر سر زنان گذاشته و متأسفانه از جنبهی سوسیالیستی و نئولیبرالیستی آن کاسته است. به هرحال افراط در گسترش جنبشهای حقوق زن بنیان خانواده را سست و مردان را دچار عصیان شخصیت میکند. بشخصه طرفدار مرد سالاری و الگوی واپسگرای زن سنتی نیستم اما باور دارم ظلم به مردان از ظلم به زنان بیشتر نباشد کمتر نیست. نگاه تکبعدی به این مسئله باعث بروز مشکلات عدیدهای در مردان میشود و حتی جنبشهای مدنی-رادیکال را جنسیتزده و تکمحوری میکند.
همانطور که گفتم این شعر از ذهنیت مدرن و روبجلو و فرمالیستیِ شاعرش حکایت دارد و در مجموع نسبتا خوب و قابل قبول است اما در مواردی که عرض کردم؛ مضمون و معناسازی و تاویلپذیری، تاحدودی ضعفهایی بهویژه در محتوا دارد و بنظرم از این جهت نسبت به شعر قبلی شاعر کم زورتر است.
با آرزوی موفقیت برای خواهر ارجمندم بانو عباسی و سایر دوستان