سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
|||||||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
و ابراهیم جان کریمی (ایبو)
من
تند تند عاشق می شوم
دست خودم نیست
اگر در همین ابتدا کمی تامل کنیم متوجه میشویم که در سطرهای نخست، اتفاق شاعرانهای رخ نداده و شاعر لزوم استفاده از آرایه را نادیده گرفته است. در واقع شعری را مشاهده نمیکنیم و شاعر کاری شبیه خاطره نویسی یا شرح روزانه (گزارشنویسی) انجام داده است.
به عنوان مثال اگر اینگونه مینوشت به شعر میرسید:
(من قطار به قطار عاشق میشوم
و بیاختیار
ایستگاه به ایستگاه پیاده میشوم!
یا: عشق ایستگاه به ایستگاه ملاقاتم میکند
یا مثلا: من مانند فلفل و فلافل عاشق میشوم و...)
رسیدن به شعر از شکستن حکم منطقی حاصل میشود و همین هنجارشکنی و آشناییزدایی در کلام برجستگی ایجاد میکند. با تخیل تازه، تصویرسازی، و تمهیدات زبانی میتوان از ادبیت به شعریت رسید البته به شرطی که اصول و قواعد شعر نویسی را رعایت کنیم.
این متن که در چند سطر وارد حالت نثروارگی نیز شده است، گرچه صداقت و سادگی دلپذیری دارد و تاحدودی از احساس و اندیشهی خوبی بهره میبرد اما از تخیل، ایماژ، شگردهای زبانی و... تهی است. اشعار ابراهیم کریمی در اجرای شاعرانگیِ زبان تاحدودی مشکل دارند و او به این موضوع و البته رعایت سلامت زبان کمی بیتوجهی نشان میدهد. بخشی از این ایراد به این برمیگردد که شعر او هنوز از کلمات و جملات عادی و اضافی خالی نیست. به شاعر پیشنهاد میدهم که در متون خود تا حد ممکن از کلمات کمتری استفاده کند و در مواردی نماد را جایگزین کلمه و ایماژهای خنثی کند. یادتان باشد که توضیح دادن و بسط دادن بیدلیل (بدون اتفاق شاعرانه) کیفیت شعر را پایین میآورد.
در این متن دست شاعر بیش از اندازه رو است و او بجای ساختن و نشان دادن و توصیف صحنه، تنها به توضیح و تعریف بسنده کرده است. درست مانند گزارشگری که با استفاده از بستههای آمادهی تصویری، عینی، و زبانی، رویداد یا مشاهداتی را گزارش میکند! که در این مورد نیز متن او از ایراد و اشکال بهدور نیست، و تکرار اضافاتی که نشانگر عدم دقت و عدم ویرایش متن پس از جوشش است، مشاهده میشود.
(مثلا) همین امروز
عاشق جمعه ی پرتغالی شدم
بی خیال از هیاهوی (های) (من و) روزگار
زیر باران بر بلمی که باد می برد
راحت لم داده بود
خوب که فکر می کنم
پنج شنبه ی حلوا پختنی را هم دوست دارم
می میرم برای
هرم نفس های عابرانی که زمستان را گرم می کنند
دست خودم نیست
ریحان را هم دوست دارم
عاشق گوسفند سفیدی هستم (که)
که یواشکی پای آب را لگد می کند
در اینجا جمعهی پرتقالی و تصویر گوسفندی که پای آب را لگد میکند برای من بشخصه دلنشین بود و توانستم ارتباط خوبی با آن برقرار کنم. اما نکتهای که باید به شاعر یادآوری کنم این است که اگر از اطناب پرهیز و ایجاز را رعایت کند و روش صحیح تقطیع سطرها را نیز بکار بگیرد، اشعارش شاعرانهتر مینماید و خوانش بهتری پیدا میکند. مواردی که ایراد محسوب میشوند را داخل پرانتز قرار دارم تا خود شاعر یکبار دیگر متن را بدون اضافات (با ویرایش) بخواند.
اصلا دست خودم نیست
من خدایی را که
عاشق بوسه های مست
زنبق و باران است را بیشتر دوست دارم
دست خودم نیست
(نه، اصلا نیست)
من (عاشقم) به عشق زنده ام
در یک شعر، زبان شاعر با قواعد ادبی و تکنیکهای شعری گره خورده است. اگر قرار باشد شعر ما یا زبان شعر ما از ترجمان و تکنیک خاص بیبهره باشد و شاعر بدون تخیل، برجستهسازی، و زبانیّت، مشاهدات یا هر آن چیزی که میبیند را بدون شعریت بنوسید، پس فرق شعر با انشاء چیست؟ مخاطب چرا باید هزینه کند و شعر ما را بخواند! و یا چه چیزی را از شعر و جهانبینی شاعر دریافت کند که خود از درک و رسیدن به فهم آن عاجز است؟!
بنابراین میتوان گفت کار شاعر خلق کردن، نشان دادن، و بهتر گفتن است؛ او باید بتواند بین عینیت و ذهنیت تعادل برقرار کند، از دل دنیای واقعی به عمق دنیای خیالی نقب بزند، و با استفاده از ابزارهای ادبی و ظرافتهای شاعرانه، فضایی استعاری را بیآفریند تا جهان (پدیدهها و اتفاقات و...) را به گونهای دیگر به خواننده نشان بدهد. اینگونه خواننده نیز با بضاعت دانش خود با این فضا ارتباط برقرار میکند و به تاویل میرود.
به عبارتی دیگر برای رسیدن به شعر ابتدا باید وارد سرزمین کشف و شهود شد، سپس حکم منطقیِ جهان و زبان متعارف را شکست، و در آخر با پرهیز از مستقیمگویی، و رعایت آشناییزدایی، (تکنیکهای شعری) جهان خاص شعر را ساخت.
شاعر نباید پندارد که شعر مانند آینهایست که تصویری واقعی را از جهان به دست میدهد بلکه باید بداند رابطهی شعر و جهان، رابطهی تناظر است نه رابطهی برابری. حتی ادراکات متعارف ما نیز نسخهی عینی جهان پیرامون نیستند، چه برسد به ادراکات شاعرانه.
و کلام آخر:
مطالعهی کارهای نظری و پژوهشی درباره شعر، زمانی به کمک شاعر میآیند که او پس از مطالعات متمرکز و مداوم، نسبت به «برجستهسازی» و «آشناییزدایی» و «هنجارشکنی» حساس شده باشد، و حالا بخواهد درباره آن شیوههای برجستهساز و... مطالعه کند. در کل این متن از حساسیت کم مولف نسبت به زیباییشناسی خبر میدهد.
با آرزوی موفقیت برای ابراهیم کریمی شاعر باصفا و سایر دوستان