جان زهرا مبر مرا سمت حرم
مشک و دستی، من ندارم ، برادرم
از غم تنهایی ات قلبم شکست
بهر یاریت گذشتم از دو دست
چشم عالم مست چشمانم شد و
چشم من از برق چشمت مست مست
####
مشکم از تیر جفا چون پاره شد
آبرویش رفت و آب آواره شد
از نگاه دخترت شرمنده ام
بی رمق آن چهره ی مهپاره شد
###
تیر دشمن تا به مشک من رسید
چشم امّید حرم شد ناامید
ای حسینم جان دهم در پای تو
تا که باشم پیش زهرا روسپید
###
فرق سر بشکسته، دستانم جدا
چشم من خونین و افتادم ز پا
بعد من تنها و بی یاور شوی
ای برادر آه ازین دشت بلا
###
من علمدار تو ام ای شهسوار
در سپاهت بودنم شد افتخار
بی علم آخر چگونه سر کنم؟
داغ بی دستی نمودم غصه دار
###
اصغرت دارد تلذی میکند
جان او با مرگ بازی می کند
آه از آن ساعت که تیر حرمله
بر جهانی روضهسازی می کند
###
آتشم زد داغ اطفال حرم
رفته بودم تا کمی آب آورم
علقمه آهم بگیرد دامنت
از چه آب تو نمانده در برم
###
در سرم بوده پناهت میشوم
وقت سختی تکیهگاهت میشوم
یا اخا ادرک اخا بر من ببخش
گر رفیق نیمهراهت میشوم
آیینی بسیار زیبا و با شکوه بود