سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        سرحال و قِبراق

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۷ شهريور ۱۴۰۱ ۰۶:۱۵ شماره ثبت ۱۱۳۰۰۴
          بازدید : ۱۵۰   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        سرحال و قِبراق
         
        ردِ تیغِ نوری که ، خورد به تنِ شب
        قلبم را ، آماده بهرِ نمازِ کرد
        روحم برای برچیدنِ آشغالِ زشتیها ،
        رابطه ی خودش را با جسم ،
        مثلِ رابطه ی تنگاتنگِ جارو و خاک انداز کرد
        سَحَر شد و پرنده ،
        زخوابِ شب ز کابْلی که برآن بود
        پرواز کرد
        پروانه هم پرید ،
        سوی گلها و برای آنهمه گلهای ناشتا ،
        کلی ناز کرد
         
        روحم سرحال بود و کلی قِبراق
        دوید بسوی پنجره و،
        سرش را ،
        برای گفتنِ سلامی زیبا ،
        به نسیمِ سحری و عالیجناب صبح ،
        ز پنجره ی باز، دراز کرد
         
        خدا که هیچوقت نمی خوابد با اشاره اش صبح ،
        همگام با آنهمه فرشته ی خوب و کامل بی قُبح ،
        بی صدا و مثلِ هرروزه ،
        شروع به برملای ،
        ازجنسِ زیباییِ بیشمار راز کرد
         
        طنز می بارید درآن صبحِ دل انگیز
        کودک قبل از رسیدن ،
        به صبحانه ای خوشبو
        شروع به کوئَک کوئَک ، به تقلید از غاز کرد
        مادر خندید و پدر گفت : سلام عزیزم ،
        بیا بیرون شیطون ز پشتِ اون دیوار
        کودک با دُو،
        خودش را زود رسانْد به آندو آغوشِ رؤیایی ،
        بعد از سلامی زیبا ، کاری کرد ،
        که مامان و بابا فکر کردند ،
        که آن فِنچِ  وروجک ، ز دستانشان پرواز کرد
         
        پدر ولومِ رادیو را چرخانْد
        آنهم شروع به پخشِ هنرمندانه ی ساز کرد
         
        همه خوش بودند با وجودِ مشکلاتی بیحد
        همچون شکلاتی تلخ
        همان مشکلاتی که تو بخواهی یا نه ،
        می بینی که خود را ، بسوی تو همی ترکتاز کرد
        مهم این بود انسان را ببینی ،
        که درمیانه ی سختی و سختی
        خودش را خاص کرد
        نه اینکه گویم ، رضا دهد به سختی
        بلکه ببینی برای صدها آزمون درقبالِ پرداختِ عمر،
        خود را همچون خودپرداز کرد
         
        نه اینکه اَبروی مارمولک مانندش را ، همچون اخم ،
        تکان دهد بر فرازِ چشمهایش ،
        نه اینکه تو ببینی ،
        همه اعصابِ خود را قاتل ، همچون داس کرد
         
        روحم بر روی زمین ، " این کُره ی خوب "
        دائم غلت میخورْد
        خود را میدید ، درمقابلِ سِیلِ انتخاب
        اگر انتخابهایی به سادگی با عقل میسر نبود ،
        خود را همچون تاس کرد
         
        عمروعاص ، پشیمان بود که خود را ،
        به جای اینکه برسانَد به صداقتِ بهشت
        خود را در شعله های دوزخی ازعمروعاص کرد
         
        نمازخوانده و، صبحانه خورده
        شاد و سرحال ، وجودم ،
        خودش را راهیِ بازهم جهانی ،
        همه دلارام و دلباز کرد
        مغزم هیچگاه نفهمید که چرا آدمها باهم درجنگند
        طبیعت که پُر ازصلح بود
        همین نکته ، پنجره ی ذهنم را ،
        به خیلی دانسته های مهم بازکرد   
         
        بهمن بیدقی 1401/3/29
        ۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۸ شهريور ۱۴۰۱ ۱۵:۲۰
        درود استاد عزیز
        بسیار زیبا و شورانگیز بود
        عارفانه
        آموزنده خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۸ شهريور ۱۴۰۱ ۱۸:۱۸
        با سلام و عرض ادب استاد بزرگوار
        سپاس از مهرِ تان
        شاد و سلامت باشید
        ارسال پاسخ
        حسین احسانی فر(منتظر لنگرودی)
        سه شنبه ۸ شهريور ۱۴۰۱ ۱۰:۴۸
        درود بر جناب بیدقی عزیز
        زیباترین اثری ست که از شما خواندم.
        حداقل یک سر و گردن از دیگر آثارتان بالاتر است خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۸ شهريور ۱۴۰۱ ۱۲:۴۴
        با سلام و عرض ادب آقای احسانی فر بزرگوار
        سپاس از مهرِ تان
        شاد و سلامت باشید
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        سه شنبه ۸ شهريور ۱۴۰۱ ۱۱:۱۴
        بداهه ای تقدیم شعر زیبای استادعزیز
        شعرت گلاب است
        قمصر ش را دوست دارم
        گلستان گل است
        نیلو فرش را دوست دارم
        رفیق دل است
        شور و شرس را دوست دارم
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۸ شهريور ۱۴۰۱ ۱۲:۴۳
        با سلام و عرض ادب استاد بزرگوار
        سپاس از مهرِ تان و سپاس از بداهه ی زیبایتان
        شاد و سلامت باشید
        ارسال پاسخ
        محمد گلی ایوری
        سه شنبه ۸ شهريور ۱۴۰۱ ۱۷:۲۶
        درودتان جناب بیدقی گرانقدر
        زیبا قلم زده اید و زیبایی تمام به پایان رساندید

        مغزم هیچگاه نفهمید که چرا آدمها باهم درجنگند
        طبیعت که پُر ازصلح بود
        همین نکته ، پنجره ی ذهنم را ،
        به خیلی دانسته های مهم بازکرد
        خندانک
        باز بودن چنیین پنجره ای مبارکتان باد

        شاد باشید و سر بلند خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۸ شهريور ۱۴۰۱ ۱۸:۲۲
        با سلام و عرض ادب هنرمند بزرگوار
        سپاسگزارم از لطف و مهرِ تان
        به امید جاری شدنِ صلحی مبارک ، درعالَمِ آدم
        شاد و سلامت باشید و مؤفق
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0