دیگرم نیست صنم طاقت هجران و جفا
تا نمردم قدمی بر ســـــر این خسته بیا
مرغ دل درغم هجران تو پر ریخت کنون
بنه این سنگدلی ؛ بگذر از این قهـر و عنا
زهره چشمک زدن و رقص فراموشش شد
چون بدید حال پریش و دل و حرمان مرا
گفته بودی که مــــرا ، زار و پریشان نکنی
بردی از خاطرت ای جان زچه رو خاطر ما
دلم آن غنچهء سر بستهء بی روی و ریاست
بسته ام باز کن ای روح بهاری به صفـــــــــا
سوز هجران کُشدم آخر و؛ تسلیم و رضــــا
می برد راضــــــــــی بیچاره به نخجیر بلا
تا نگردد دل و جان کیش غم و مات عـــزا
بس کن این دوری و آغوش به رویم بگشا.
سیدرضاموسوی راضی
بحر ؛ رمل مثمن مخبون
پ.ن. دکلمهء تقدیمی قریب ده سال قبل به انجام رسید.
سرکار خانم مریم چراغی گوینده و صداپیشهء موفق و خوش صدا هم اکنون در صدا و سیمای مرکز هرمزگان به خدمت مشغول می باشند و در کنار اجراهای زنده خبرنگار ورزشی سازمان مذکورند.
غزل هجران و جفا مورد استقبال تعدادی از گویندگان قرار گرفته و دکلمه هایی از این غزل نمودند که در آینده تقدیم شما عزیزان همراه خواهد شد با این امید که از شنیدنشان لذت ببرید.
برای شما همراهان فهیم و خوش ذوق و برای سرکار خانم مریم چراغی تندرستی و درخشش روزافزون آرزو میکنم.... ارادتمند و خدمتگزارتان ، س.ر.موسوی (راضی)
غزل بسیار زیبایی بود
مانند نیماییهایتان حرف نداشت