ساقیِ خود گشته ام، از میِ خود می چِشَم/
بی خود و بی من شوم، تا که به سر می کِشم/
خالق و مخلوق، من، مخفیِ پیدا، منم/
عشق بُود علّتِ، خلقت و پیدایشم/
شاهد و مشهود، من، طالب و مطلوب، من /
سخت به دنبال خویش، در طلب و کوشش ام/
قطره ی باران، منم، ابرِ بهاران، منم/
ریخته ام بر خودم، خیس از این بارش ام/
چرخِ فلک در من است، در دل من دایرست/
دورِ مدارِ خودست، دایره ی چرخشم/
گشت شب و روزِ من، آمده امروز من /
گردِ خودم چون زمین، گشته و در گردش ام/
آمده علم جهان، در دل معلوم من/
با دل خود در پیِ، معرفت و بینش ام /
صندوقِ زر، در درون، هست کلیدش به دست/
گنجِ نهان در من است، گوهر با ارزشم /
یکسره در قبض و بسط، مجمعِ اَضداد، من/
کاهش و افزایشم، راحتی و رنجشم/
بیش بُود ظرفِ من، چون که وَرای تنم /
نیست در اندازه این، وسعتِ گنجایشم/
خواسته بودم خودم، تا که نباشد مَنی /
زین طلب و خواسته، بی خود و بی خواهشم/
جانِ جهانبخش من، در همه بخشِ جهان /
بین همه شهره ی، بخشش و بخشایش ام/
آمده ام در زمین، حامل باری عظیم /
جسم گرانبارِ من، جُور تو را می کِشم /
زهره ی تابنده من، شعله ور از خود شدم/
تاب خورم گِرد خود، یکسره در تابش ام/
در مفهوم هم بسیار عالی
درود بر شما