مولایَ یا مولای
چون علی مولایَ یا مولا کند
من چه گویم تا که در را وا کند؟
در نمازش رَعشه بر جانش فتاد
گو که محشر را بدیدش در نهاد
از مناجاتش ملائک در فغان
کو مناجاتم، کجا شد امتنان؟
نورِ گفتارش به جان مأوا کند
خون ببارد چشم و دل معنا کند
چاهِ نخلستان هنوزم بی امان
بس شکایت ها کند از غافلان
از مناجاتش در آن شب های تار
بس شنیدم گشته ام شیدای یار
***
اینچنین گفتا فقط مولا تویی
بنده ام؛ آقا و بی همتا تویی
مالکی، خالق، عزیزی بنده را
نیست راحم؛ غیر مالک، برده را
آنچنان اعظم نمایی در مقام
گو که هوشم می ربایی هر مدام
بی نیازی قادری معطی به ناب
یا الهی؛ بینوایی را بیاب
زنده وآن باقی تویی فانی منم
حاجتم از تو تمنّا می کنم
در جهان رزّاق و جاویدان تویی
زایلم؛ مرزوق و آن درمان تویی
آن معافی از خطا، هادی تویی
آنکه گمراهی کند راهی تویی
مبتلایم؛ کس ندارم در کنار
کوچکم؛ دستم بگیری کردگار
سلطه فرمانی و من نیز ممتحن
گر نبخشی ممتحن، وای از محن
آیتی؛ سرگشتگان را رهنما
غافرا؛ مذنب به کی یابد سخا؟
غالبی، اکبر، و مغلوبت منم
مالکی، ربّا، و مربوبت منم
در بزرگی، کبریا والا مقام
من حقیرم خاشعم خاضع مدام
بر حقیران را کرامت از کجاست؟
جز کریمی کز سخا بی انتهاست
فاضلی، دل را امیدی بسته ام
هر قیودی از دگر بُگْسسته ام
فضل و احسانت خدایا در جلا
بذل و انعامت به هستی بر ملا
پاسبانی عالمین را ای خلیل
در تمنایم، رضایت را جلیل .
محمد گلی ایوری
پ.ن:
چون علی مولایَ یا مولا کند
من چه گویم تا که در را وا کند؟
نبض قلمتان سبز
موید باشید